بیست و چهار ساعت با...یک روانی!
p6
_نمیخواستم اینقدر از حالم خودم در برم که روزی به تو آسیب بزنم...ولی یهو دیدم میخوام باهات بخوابم و فهمیدم ممکنه صدمه ببینی...از اونجایی که جلو خودمم رو نمیتونستم بگیرم تنها راهش زندان بود
اوه چگی
_چگی؟
هوم!...عااا....ببخشید اگه دوست نداری نمیگم خب
جیمین دستشو رو کمر ا.ت نوازش وار حرکت داد
_چرا خیلی خوشم میاد(سکسی_بم)
یا خجالت میکشم(اروم)...چگی
جیمین لبخندی زد و سر ا،تو توی بغلش گرفت
_از بیرون از این زندان بگو
چیو بگم والا...دنیا شده عصر تکنولوژی
_جدی؟
اهوم خیلی کارا راحتر شده مدل ماشینا فرق کرده و کلی چیزای دیگه باید بیای با خودم ببینی نمیخوام لو بدمشون
_حتما کوچولو
میگم میای یه بازی؟
_....
×جیمین؟
_....
ا.ت سرشو از تو بغل جیمین در اورد
شت...
متوجه لرزش های ریز سر جیمین و لرزش انگشتاش شد
جیمین...صدای منو میشنوی؟
_اره(تن صدای متفاوت)
با جواب جیمین ا.ت دستشو رو دهنش گذاشت
وای چرا من هواسم نبوددددددد
جیمین سعی کن به چشمای من نگاه کنی و عدد سه رو نشونم بدی
اما جیمین حتی نتونست دستشو تکون بده و مدام مردمکاش روی صورت ا.ت میچرخید و ابرو گوش بینی چشم لب و... رو از نظر میگذروند
ا.ت سریع به سمت کیفش رفت و شروع کرد دنبال دارو گشتن
لوودوپا لوودوپاااااا کجاسس...اه لعنتی ایم مال زیر ۵۰ سال نیس....لوودوپا لوودوپا..
بالاخره کیف رو پیدا کرد
سریع اون مایع رو به شونه چپ جیمین تزریق کرد و به زور بدنشو رو سطح زمین دراز کرد
>کمک میخوای؟
اره لطفا بدنشو مخصوصا دور گردنشو ماساژ بده
>حله
ا.ت خون جیمین رو کشید و روی میز اون بغل ثابت گذاشتش و بالای سر جیمین نشست و سر اونو روی پاهاش گذاشت و با کشیدن هوفی با ارامش دستاش روی پیشونی جیمین گذاشت و به اطراف ماساژ داد و همون جوز چشماشو بست
>این چرا اینجوری میلرزه؟چرا عظلاتش اینقدر سفت شده؟
ا.ت بدون نگاه کردن در همون حال آرامش با چشمای بسته جوابشو داد
هیششش به این میگن....پارکینسون
>پار...پارکین...چی؟
یه بیماریه تو عمق مغزت یجا به اسم جسم سیاه دوپامین درست میکنه تا وقتی دست و پاتو حرکت و تکون میدی دردت نگیره و بتونی زندگیتو بکنی اما برای آقای پارک این بخش مختل شده
>چرا!تا حالا اینجوری نشده بود
فک کنم تقصیر منه
>چ..چرا؟(ترسیده)
ا.ت چشماشو باز کرد
اون از دیدن من خیلی خوشحال شد ولی اروم بودن من باعث اون هم بخواد تو اوج شادی اروم باشه واسه همین جسم سیاه از کار افتاد
>چون نمیتونست به اندازه کافی دوپامین درست کنه؟
ا.ت دست از پیشونی جیمین کشید و شقیقه هاشو ماساژ داد
داری یاد میگیری نگهبان ساده ترین علائمش دشواری درک روابط فضایی و بصریه
با تموم شدن حرف ا.ت سر جیمین از لرزش افتاد و لرزش دستاش و سفتی عضلاتش کم شد
...
80❤️🤝🏿🌚
_نمیخواستم اینقدر از حالم خودم در برم که روزی به تو آسیب بزنم...ولی یهو دیدم میخوام باهات بخوابم و فهمیدم ممکنه صدمه ببینی...از اونجایی که جلو خودمم رو نمیتونستم بگیرم تنها راهش زندان بود
اوه چگی
_چگی؟
هوم!...عااا....ببخشید اگه دوست نداری نمیگم خب
جیمین دستشو رو کمر ا.ت نوازش وار حرکت داد
_چرا خیلی خوشم میاد(سکسی_بم)
یا خجالت میکشم(اروم)...چگی
جیمین لبخندی زد و سر ا،تو توی بغلش گرفت
_از بیرون از این زندان بگو
چیو بگم والا...دنیا شده عصر تکنولوژی
_جدی؟
اهوم خیلی کارا راحتر شده مدل ماشینا فرق کرده و کلی چیزای دیگه باید بیای با خودم ببینی نمیخوام لو بدمشون
_حتما کوچولو
میگم میای یه بازی؟
_....
×جیمین؟
_....
ا.ت سرشو از تو بغل جیمین در اورد
شت...
متوجه لرزش های ریز سر جیمین و لرزش انگشتاش شد
جیمین...صدای منو میشنوی؟
_اره(تن صدای متفاوت)
با جواب جیمین ا.ت دستشو رو دهنش گذاشت
وای چرا من هواسم نبوددددددد
جیمین سعی کن به چشمای من نگاه کنی و عدد سه رو نشونم بدی
اما جیمین حتی نتونست دستشو تکون بده و مدام مردمکاش روی صورت ا.ت میچرخید و ابرو گوش بینی چشم لب و... رو از نظر میگذروند
ا.ت سریع به سمت کیفش رفت و شروع کرد دنبال دارو گشتن
لوودوپا لوودوپاااااا کجاسس...اه لعنتی ایم مال زیر ۵۰ سال نیس....لوودوپا لوودوپا..
بالاخره کیف رو پیدا کرد
سریع اون مایع رو به شونه چپ جیمین تزریق کرد و به زور بدنشو رو سطح زمین دراز کرد
>کمک میخوای؟
اره لطفا بدنشو مخصوصا دور گردنشو ماساژ بده
>حله
ا.ت خون جیمین رو کشید و روی میز اون بغل ثابت گذاشتش و بالای سر جیمین نشست و سر اونو روی پاهاش گذاشت و با کشیدن هوفی با ارامش دستاش روی پیشونی جیمین گذاشت و به اطراف ماساژ داد و همون جوز چشماشو بست
>این چرا اینجوری میلرزه؟چرا عظلاتش اینقدر سفت شده؟
ا.ت بدون نگاه کردن در همون حال آرامش با چشمای بسته جوابشو داد
هیششش به این میگن....پارکینسون
>پار...پارکین...چی؟
یه بیماریه تو عمق مغزت یجا به اسم جسم سیاه دوپامین درست میکنه تا وقتی دست و پاتو حرکت و تکون میدی دردت نگیره و بتونی زندگیتو بکنی اما برای آقای پارک این بخش مختل شده
>چرا!تا حالا اینجوری نشده بود
فک کنم تقصیر منه
>چ..چرا؟(ترسیده)
ا.ت چشماشو باز کرد
اون از دیدن من خیلی خوشحال شد ولی اروم بودن من باعث اون هم بخواد تو اوج شادی اروم باشه واسه همین جسم سیاه از کار افتاد
>چون نمیتونست به اندازه کافی دوپامین درست کنه؟
ا.ت دست از پیشونی جیمین کشید و شقیقه هاشو ماساژ داد
داری یاد میگیری نگهبان ساده ترین علائمش دشواری درک روابط فضایی و بصریه
با تموم شدن حرف ا.ت سر جیمین از لرزش افتاد و لرزش دستاش و سفتی عضلاتش کم شد
...
80❤️🤝🏿🌚
- ۱۷.۵k
- ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط