sepidesh

دیدگاه ها (۰)

تنگِ غروب که می شودعجیب دلم مظلوم و بی کس تر می شودبد میسوزد...

سردی رنج بودسوزاند استخوانمان راو من چه غریب سوختمبه سان هیز...

پنجره ها را که باز کردمسرد بودتنم لرزیداز این کوچه ی لخت و ع...

نور شوبتاب بر تاریکیسایه ها هم می رونداز طلوع چشمانت...#سپید...

اگه ازم بپرسن چند درس مهم که تا این سنت یاد گرفتی رو بگو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط