دختری از ایران
Part:15
اعضا دور میز جمع شده بودن و معلوم بود منتظرمونن...
نامجون:اوه اومدین؟
-اره
جین:چرا باهم اومدین؟
+چون...
جونگکوک وسط حرفم پرید و دستام و گرفت و گفت...
-ما باهمیم
جیمین:واقعا؟(یه حالت غم)
(نکته:جیمین از ا/ت خوشش اومده بود...)
تهیونگ:چه خوب...چند وقته؟
-از قبل از کنسرت اونروز...
شوگا:پس تو رابطه بودی و بهمون نگفتی؟
-خب اره
جیمین:بیاید بشینین
+باشه
نشستم جایی کنار جیمین و جونگکوک...
_________ نیم ساعت بعد_____________
همه مست بودن و فقط من و جیمین و تهیونگ یکم هوشیار بودیم.من با جیمین حرف میزدم و بعضی وقتا از حرفاش خندم میگرفت.بجز اون میتونستم نگاهای سنگین و عصبانی جونگکوک رو حس کنم. که یهو جونگکوک منو گذاشت بین پاهاش،ولی وقتی من اون دی//ک بزرگشو حس کردم خنده از روی صورتم محو شد...در گوشم زمزمه کرد:
-حسش میکنی؟فهمیدی چقد گنده شده؟میخوایش؟😈(مست)
+چ..چی؟
-به هر حال که امشب نمیتونی فرار کنی!
ویو کوک:
چقد هم خوب با جیمین گرم گرفته
بود...ازش خیلی عصبانی بودم.اولین باره که اینجوری حسودی میکنم...از سر عصبانیت یه عالمه ال//کل خوردم.بعد ا/ت رو بین پاهام گذاشتم...معلوم بود خیلی ترسیده،
جیمین:جونگکوک چیکار میکنی؟(تعجب)
-هیچی...
شوگا:من خیلی خوابم میادددد!(ایشون خیلی مسته)
نامجون:خداا اومدیم خوش بگذرونیم الان خوابت گرفته پسررر؟(مست)
جیهوپ:راستی ا/ت،گفتی از ایرانی دیگه نه؟
+خب اره
جیهوپ:اونجا چجوریه؟
+خب اونجا مثل اینجا نیست...قانون داره...ولی خیلی کشور قشنگیه.
جین:چه قانونایی؟
+راستش،اونجا ال//کل و شر//اب و از اینجور چیزا ممنوعه
تهیونگ:پس به همین خاطر نمیخواستی بیای؟
+دقیقا!تازه این اولین بار و اخرین بارمه که اومدم.بعد اونجا دخترا باید حجاب داشته باشن!
-چه جای خوبیه نه؟
نامجون:به نظرمنم کشور جالبیه!هوم پسرا چطوره بریم خونه؟
-من از خدامه!
جیهوپ:خب،خیلی امروز خوب بود!خدافظ
همه باهم خدافظی کردیم و رفتیم توی ماشین.ا/ت رانندگی کرد.
_______توی خونه______________
-اماده ای؟
+چیییی؟
ادامه دارد.....
Part:15
اعضا دور میز جمع شده بودن و معلوم بود منتظرمونن...
نامجون:اوه اومدین؟
-اره
جین:چرا باهم اومدین؟
+چون...
جونگکوک وسط حرفم پرید و دستام و گرفت و گفت...
-ما باهمیم
جیمین:واقعا؟(یه حالت غم)
(نکته:جیمین از ا/ت خوشش اومده بود...)
تهیونگ:چه خوب...چند وقته؟
-از قبل از کنسرت اونروز...
شوگا:پس تو رابطه بودی و بهمون نگفتی؟
-خب اره
جیمین:بیاید بشینین
+باشه
نشستم جایی کنار جیمین و جونگکوک...
_________ نیم ساعت بعد_____________
همه مست بودن و فقط من و جیمین و تهیونگ یکم هوشیار بودیم.من با جیمین حرف میزدم و بعضی وقتا از حرفاش خندم میگرفت.بجز اون میتونستم نگاهای سنگین و عصبانی جونگکوک رو حس کنم. که یهو جونگکوک منو گذاشت بین پاهاش،ولی وقتی من اون دی//ک بزرگشو حس کردم خنده از روی صورتم محو شد...در گوشم زمزمه کرد:
-حسش میکنی؟فهمیدی چقد گنده شده؟میخوایش؟😈(مست)
+چ..چی؟
-به هر حال که امشب نمیتونی فرار کنی!
ویو کوک:
چقد هم خوب با جیمین گرم گرفته
بود...ازش خیلی عصبانی بودم.اولین باره که اینجوری حسودی میکنم...از سر عصبانیت یه عالمه ال//کل خوردم.بعد ا/ت رو بین پاهام گذاشتم...معلوم بود خیلی ترسیده،
جیمین:جونگکوک چیکار میکنی؟(تعجب)
-هیچی...
شوگا:من خیلی خوابم میادددد!(ایشون خیلی مسته)
نامجون:خداا اومدیم خوش بگذرونیم الان خوابت گرفته پسررر؟(مست)
جیهوپ:راستی ا/ت،گفتی از ایرانی دیگه نه؟
+خب اره
جیهوپ:اونجا چجوریه؟
+خب اونجا مثل اینجا نیست...قانون داره...ولی خیلی کشور قشنگیه.
جین:چه قانونایی؟
+راستش،اونجا ال//کل و شر//اب و از اینجور چیزا ممنوعه
تهیونگ:پس به همین خاطر نمیخواستی بیای؟
+دقیقا!تازه این اولین بار و اخرین بارمه که اومدم.بعد اونجا دخترا باید حجاب داشته باشن!
-چه جای خوبیه نه؟
نامجون:به نظرمنم کشور جالبیه!هوم پسرا چطوره بریم خونه؟
-من از خدامه!
جیهوپ:خب،خیلی امروز خوب بود!خدافظ
همه باهم خدافظی کردیم و رفتیم توی ماشین.ا/ت رانندگی کرد.
_______توی خونه______________
-اماده ای؟
+چیییی؟
ادامه دارد.....
- ۷.۱k
- ۱۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط