دختری از ایران
Part:14
_چی واقعا از خوشش میومد؟هه پس الان داشت خودشو لوس میکرد؟اگه اینجوریه پس شب بهش رحم نمیکنم!
صدای زنگ گوشیم بلند شد.
تهیونگ:سلام کوک
- سلام ته.چیه؟
تهیونگ:امشب ساعت ۸ بیاید بار اوک؟
-باش کار دیگه ای نداری؟
تهیونگ:نه خدافظ
-خدافظ
پایان تماس...
دفتر رو همونجا که بود گذاشتم.پاشدم رفتم بغل ا/ت دراز کشیدم.دستام رو دور کمرش حلقه کردم و سرمو روی شونه هاش گذاشتم.
+کوک؟
-جونم؟
+ساعت چنده؟
-الان؟ ۶ بخواب پرنسس
+میشه پیشم بمونی؟
-اره پرنسسم من همیشه پیشتم
+مرسی...
و خوابید منم یکم موهاش رو نوازش کردم و بعد خوابیدم...
۱ ساعت بعد
از خواب بیدار شدم و فهمیدم ساعت ۷ عه
-پرنسسم؟بیدار شو
+ساعت چنده؟....
-۷...پاشو
+باش...تو برو اماده شو...
پاشدم رفتم WC و کارای لازم رو انجام دادم و دیدم ا/ت بیدار شده
-بیدار شدی؟
+اوهوم
-از الان بهت بگم اونجا قانون داره!
۱.از کنارم جم نمیخوری
۲.لباس کوتاه و باز و ارایش غلیظ ممنوعه
۳.با کس دیگه ای هم صمیمی نمیشی!
+باشه بابا...برو بیرون لباسم رو عوض کنم...
-باشه...ولی باید بدونی که بعد ازواجمون همینجا جلوی من عوض میکنی عشقمم...
+(یا خود خدا) برو بیرون دیگه!
-(پوزخند)
و از اتاقش رفتم بیرون... رفتم تو اتاق خودم و یه کت و شلوار پوشیدم. یه عطر تلخ و موهامو شونه زدم...
-ا/ت اماده ای؟
+اره امادم...
-بیام تو؟
+اره بیا
رفتم تو و با ا/ت مواجه شدم...اون واقعا خیلی زیبا شده بود...یه لباس بلند تنگ مشکی رنگ...ارایش خیلی کم کرده بود و موهاش باز بود
+کوک‌چطور شدم؟
-عالی شدی پرنسس،اونجا باید ددی صدام کنی...
+چی؟برو بابا دلت خو‌...
ویو ا/ت:
یه دفعه جونگکوکلباش رو رو لب//ام گذاشت و نزاشت حرفم کامل شه...
دستاش رو دور کم//رم حلقه زد و لب//ام رو می//ک میزد...
بعد از ۳ مین جدا شد...
-چی گفتی ها؟
+با..باشه ددی...
-اهااا حالا شد بیا بریم...
رفتیم و تو ماشین نشستیم...
بعد از ۱۰ مین رسیدیم بار‌.
اعضا دور میز جمع شده بودن و معلوم بود منتظرمونن...
نامجون:اوه اومدین؟
-اره
جین:چرت باهم اومدین؟
+چون...
جونگکوک وسط حرفم پرید و دستام و گرفت و گفت...
-ما باهمیم
جیمین:واقعا؟(یه حالت غم)
(نکته:جیمین از ا/ت خوشش اومده بود...)
تهیونگ:چه خوب...چند وقته؟
-از قبل از کنسرت اونروز...
شوگا:پس تو رابطه بودی و بهمون نگفتی؟
-خب اره
جیمین:بیاید بشینین
+باشه
نشستم جایی کنار جیمین و جونگکوک...
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۳)

دختری از ایرانPart:15اعضا دور میز جمع شده بودن و معلوم بود م...

بچه ها خداییی خیلییی گشادینننن!!!۵ تا پارت نوشتم هنوز لایکا ...

دختری از ایرانPart:13ویو کوک:-اره بیا بار جیهوپ:به خاطر ماا+...

دختری از ایرانPart:9+باشه بعدش لبام رو روی لبای گرمش گذاشتم ...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۳۴ فیک ازدواج مافیایی

=ا/ت خیلی خلی"هیسونگ خودت خلی=شوخی کردم بی جنبه" خودت بیمزه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط