کاش اشک‌هایم دریایی می‌شدند
سیاه‌تر از مرگ..سردتر از سکوت...بی‌کرانه و بی‌پایان
دریایی از اندوه سالیان بی‌نام
از زخم‌هایی که هرگز کسی مرهمشان نشد
از نگاه‌هایی که از من بریدند
و نام‌هایی که یکی‌یکی محو شدند
من در میان این تهی بی‌پناه
چون سایه‌ای بی‌صدا می‌سوزم
تنها در قفسی از درد و اشک
که حتی فریادهایم هم پژواکی نمی‌یابند
کاش این دریا مرا در خود می‌بلعید
نه آرام که با خشمی بی‌امان
و به قعر ژرفایی می‌برد که هیچ بازگشتی ندارد
جایی که نه خاطره‌ای بماند.. نه نوری... نه حتی یاد کسی..
و من چون غباری گم شوم در تاریکی
که مرگ تنها پناه آخرم باشد
و سکوت ابدی آخرین لالایی جانم...
دیدگاه ها (۶)

جالبه اب باعث تشکیل یخ میشه اما در اخر یخ توسط چیزی که ازش س...

می‌نویسم تا زنده بمانمهر کلمه تکه‌ای از نفس‌هایم استبا هر خط...

چرا..؟وقتی می‌دانستی هر نفسم به امید ماندنت استچرا رفتی و مر...

ــ دوستش داشتی؟ــ آری...چون جان خویشــ چقدر؟ــ به وسعت تمامی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط