ما نوشتیم و گریستیم

ما نوشتیم و گریستیم
ما خنده‌کنان به رقص برخاستیم
ما نعره‌زنان از سرِ جان گذشتیم
کس را پروایِ ما نبود
در دوردست
مردی را به دار آویختند
کسی به تماشا سر بر نداشت
ما نشستیم و گریستیم
ما با فریادی
از قالبِ خود
برآمدیم
دیدگاه ها (۱)

فریادی و دیگر هیچچرا که امید آن‌چنان توانا نیستکه پا بر سرِ ...

عشقخاطره‌ای‌ست به انتظارِ حدوث و تجدد نشستهچرا که آنان اکنون...

شاد زی با سیاه چشمان شادکه جهان نیست جز فسانه و بادز آمده شا...

جانا!اشکِ‌چشمانِ‌گریانِ‌من،از‌تلخیِ‌زهرِ‌لبِ‌توستدنیا!برگرد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط