رد انگشت تو بر این دل پرشور افتاد

رد انگشت تو بر این دل پرشور افتاد
هرچه کردم بشود وا، گره ای کور افتاد

عقل و دل برسر این عشق تفأل زده اند
طالع عشق تو بر این دل پرشور افتاد

گفته بودی لبمان شهد غزل، اما نه!
رفتی و از لب من شهد عسل دور افتاد

عقل دیوانه و دل هردو به دام تو اسیر
راه عشاق زمین یکسره در تور افتاد

صید افتاده به دام، خسته و رنجور توأم
بی تو شعر و غزل من، همه درگور افتاد

با دلی خسته به دیدار تو فالی زده ام
طالع ام چهره ی زیبای تو پر نور افتاد...🦋🦋


ناز بالام مگر من اولمیشم کی سنون نازلی اللرووی توتان اولمیا
دردون آلم،نازلی اللرون گاداسن آلم اوزون کی بیلیسن اللروون دلیسییم
اما حیف اولسون بی نصیبم😔💔
دیدگاه ها (۰)

حرف دارم می شود در را به رویم وا کنی؟لحظه ای من را در آغوش ن...

برای تو !من با قلمم رنـگ میزنم و مینویـسم ،برای تـو تا دلم ...

آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرسآن چنان سوختم از آتش هجرا...

صبح بخیر هستیم ♥صبح بخیر تمام دل بستگیم ♥صبح بخیر امید فردا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط