برای تو

برای تو !
من با قلمم رنـگ میزنم و مینویـسم ،
برای تـو تا دلم آرام گیـرد ،
هرچـند که میـدانم خبـر نداری کجـام چه میـکنم و در این روزهـا ذهـنم درگیـرت هســت یا نه !
امـا چه کنم دل اسـت دیگر ،
گاهی مثـل یک بخـت به جانم حمله ور می شود،
و از گلو خفـه میکند و شـب و روزم چکش بر سینـه ام میـزند که هــی حواســت باشــد "لغـو معــرفت ممنــوع" !

می دانی ،
ایـن روزها با همـه آدم های دنـیا خـوب و دلبــرانه تـا میــکنم ،
شـده ام شبیـه شخصـیت های کارتـون خـرس های مهـربون ،
از قربان صـدقه برای هیـچ کس کم نمیـگـذارم .!
چه بــرای آنهـایی که سالـی یـکبار میبینمـشان ،
و چه بـرای آنهـایی که هـر روز در زنـدگــی ام حضـور دارنــد ،!
به همـه لبخـند میـزنم ،
وجـواب لبخـند را با قهـقه،!

با آن خـانم بـداخلاق سـوپرمارکـت انتهـای خیـابان آنقـدر لبخـند زده ام ،
که میـگوید صبـح را بایـد بامشـتری مثـل تو شـروع کنــد !
بـرای همـه دنیـا طـرح تعـویض غصـه هایشـان با جـوجه های رنـگی را راه انداخــته ام ،!

میـخواهم ایـن را بدانــی ،
در ایـن روزها که دارد میــگذرد ،اینــگونه ام !

میــخواهم این را بدانی ،
که ایـن روزها جمعیــت کره ی زمیــن برای مــن تنهــا یــک نفــر اســت ،
میــخواهم تـو بدانی ،
ایــن روزهـا دنــیا برایـم تنهـا یــک شـکل دارد !
وآن شــکل ،
شـکل تــوســت،
شــکل تــو...!🦋🦋

سنده کی اله بیل ایستیسن من اولمیام،هرگون دارخمادان دانشسان اما اوز کفوندسن واقعا نظرووه معناسی یانی نمنه.