میخوانم با زبان دیرینه ام که گر کسی شنفت نفهمد
میخوانم با زبانِ دیرینه ام ، که گر کسی شنُفت نفهمد..
اما چه حیف است این روز شیرینِ ، نوشتن.. قلمِ زخمی را در دست گرفتن و خونِ سیاهش را بر پاکیِ دفتر روانه کردن به بهانهء نوشتنِ این کوچک دلنوشته ها ؛ چه زیباست..
اما حیف ، که این زیبایی پایینَش عجیب پلید و زشتاست . . . مشاجره ها با خود شروع کردم که این دِل را سر جایَش نشانم لیکن که پایانش آغازش را شامل بود ؛
نمیدانم تا کنون فهمیدهاید یا نه اما امشب همان شوم شبیاست که رویایی را بهر باطل خیال ها باید کُشَم..
زمان وداع سر رسیده ؛ اما من ، هنوز هم ماندهام این وداع باید... چگونه آغاز شوَد .؟.
آغازی که پایان بود چشمانم را حلقهخواهد زد..
چه زیبا دردناک است...
اما چه حیف است این روز شیرینِ ، نوشتن.. قلمِ زخمی را در دست گرفتن و خونِ سیاهش را بر پاکیِ دفتر روانه کردن به بهانهء نوشتنِ این کوچک دلنوشته ها ؛ چه زیباست..
اما حیف ، که این زیبایی پایینَش عجیب پلید و زشتاست . . . مشاجره ها با خود شروع کردم که این دِل را سر جایَش نشانم لیکن که پایانش آغازش را شامل بود ؛
نمیدانم تا کنون فهمیدهاید یا نه اما امشب همان شوم شبیاست که رویایی را بهر باطل خیال ها باید کُشَم..
زمان وداع سر رسیده ؛ اما من ، هنوز هم ماندهام این وداع باید... چگونه آغاز شوَد .؟.
آغازی که پایان بود چشمانم را حلقهخواهد زد..
چه زیبا دردناک است...
- ۲.۷k
- ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط