تمام تنم میلرزد
تمام تنم میلرزد ،
به هر سو چشم میبرم چیزی برای تکسین خود نمیابم ؛ تنها میتوانم به صدایِ تپیدن قلب بیقرارم گوش سپارم.. چشمانم بهر شیون های بی صدا میسوزد اما اشکی ازآنها روانه نمیشود.. دستانم نمیلرزد اما عجیب هوای کسی که لمسشان کند کردهاند ؛
با آنکه میدانم چه بلایی بر سرم آمده اما باز نیز نمیتوانم پذیرایَش شَوَم.. چه کنم !؟؟
هیچ چیز را نمیابم که مرا آرام کند
بیقراری مرا یکجا نشین کرده ، نه تکانی به خود میدهم و نه کوچک تلاشی بهر زندگی کردن از خود نشان میدهم ؛ تا مدتی پیش نیز همینگونه بودم اما بی صدا و بی اراده تنها دستم را به سوی قلم برده و کاغذ را در آغوش کشیدم ؛
خیال میکردم این دوای دردم است اما با این حال باز هم... بیقرارم.. میلی به هیچ چیز ندارم ؛ تنها خواستهام دل سیری اشک ریختن در آغوش کسی که مرا همدم باشد است که گویی این دست نیافتیترین چیزیست که فردی طلب خواهد کرد
به هر سو چشم میبرم چیزی برای تکسین خود نمیابم ؛ تنها میتوانم به صدایِ تپیدن قلب بیقرارم گوش سپارم.. چشمانم بهر شیون های بی صدا میسوزد اما اشکی ازآنها روانه نمیشود.. دستانم نمیلرزد اما عجیب هوای کسی که لمسشان کند کردهاند ؛
با آنکه میدانم چه بلایی بر سرم آمده اما باز نیز نمیتوانم پذیرایَش شَوَم.. چه کنم !؟؟
هیچ چیز را نمیابم که مرا آرام کند
بیقراری مرا یکجا نشین کرده ، نه تکانی به خود میدهم و نه کوچک تلاشی بهر زندگی کردن از خود نشان میدهم ؛ تا مدتی پیش نیز همینگونه بودم اما بی صدا و بی اراده تنها دستم را به سوی قلم برده و کاغذ را در آغوش کشیدم ؛
خیال میکردم این دوای دردم است اما با این حال باز هم... بیقرارم.. میلی به هیچ چیز ندارم ؛ تنها خواستهام دل سیری اشک ریختن در آغوش کسی که مرا همدم باشد است که گویی این دست نیافتیترین چیزیست که فردی طلب خواهد کرد
- ۸.۸k
- ۱۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط