ناخوش شده ام
درد تو افتاده به جانم
باید چه بگویم به پرستار جوانم
باید چه بگویم !ها ...چه بگویم
وقتی که ندارد با خبر از درد نهانم
تب کرده ام اماً‌نه به تعبیر طبییان
آن تب که گل انداخته به گونه جانم
بیماری کن عامل بیگانه ندارد
عشق تو بهم ریخته اعصاب و روانم
آخر چه کند با دل من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بیند ضربانم
لب بسته ام از هرچه سوال است
و جواب است
میترسم اگر باز شود قفل دهانم
این گرگ پرستار به تلبیسح دماسنج است امشب بکشد نام تو را زیر زبانم
می‌پرسد وخاموشم و خاموش
چیزی که عیان است چه حاجت به بیانم 😔😔
دیدگاه ها (۱)

دل دلی را میبرد دل دل کنان در کوی دل دل دلی دلبر که باشد دل ...

خدایا با عبادت گاهای در قلبم مدارا کن که من از خادمان هر عبا...

سراب

سینه در آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط