سینه در آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که زبس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من زسر مهر چو پروانه بسوخت
دیدگاه ها (۰)

سراب

ناخوش شده ام درد تو افتاده به جانم باید چه بگویم به پرستار ...

جز تو همه می‌خواهند بامن حرف بزنند من به سکوت تو گوش می‌دهم

تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد رها کن ای دل غافل خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط