صبر کن جان غزل این گریهها کم میشود

صبر کن جانِ غزل این گریه‌ها کم‌ می‌شود
عاشقِ دیوانه‌ ات یک روز آدم می‌شود

این طرف من عاشقانه در تب دیدار تو
آن طرف عمرم ز تقویم خدا کم می‌‌شود

با دو جیب خالی و دستی تهی از سرنوشت
آرزوهایم کنارت کی منظم می‌شود

شک نکن! دیوانه ات دیوانه می‌ماند هنوز
رشته‌ی ما و غمت هر روز محکم می‌شود

من پر از آشوبم و چشمت نمی‌داند چرا
آتشی در جانِ این ویرانه شبنم می‌شود

با لبت پیوسته لبخندِ خدا را دیده‌ام
ماه هم در آسمان با بوسه‌ات خم می‌شود

باز لبخندی بزن این زهرِ دوری را ببین
لحظه‌ای گر بگذری از من‌ جهنم می‌شود

در لبت قرص تسلای دلِ بیمار من
من اگر قربانیِ لبخند باشم می‌شود؟

من نمی‌دانم چرا هر روز زخمش می‌زنند
زنده‌گی زیبا بدون مرد‌ها هم می‌شود؟

ارزش لبخند‌هایت از سرم بالاتر است
در دو‌جیبم‌ ‌قیمت یک نان دارم می‌شود؟🦋🦋


بسدی دا آغلاتما منی اورگیم تنگه گلیب سنزیلخدان
دیدگاه ها (۰)

چقدر برای همـ بی ارزش شده‌ایـمـ.چقدر بودنمان کنار همـ سختـ ش...

قلم امشب به دستانم رهی خط دگر داردمیان سینه ام درد است فغانِ...

قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیستمرد صاحب‌درد، درد مرد، م...

در ایـن دیوانسرا گاهی، ز هـجـر یار می رقـصـمبه خود می پیچم ا...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

#تکپارتی#درخواستیوقتی بعد از چند روز بر میگرده خونه ومیبینه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط