part
#part14
دخترک نمیدونست چجوری بگه نمیتونستم پنهون کنه چون وقت زیادی نداشت آخر این هفته کوک رو میبردن دخترک لب باز کرد و گفت
سوفیا:میدونی به خودم قول داده بودم بیماریتو درمان کنم هم به خودم هم به تو هنوزم دارم تلاش میکنم اما همیشه مابین تلاش هایی که میکنم یه مانع وجود داره که همه چیو به هم میریزه
کوک نزدیک دختر شد و صورتشو تو دستاش گرفت
کوک:حالا مشکل چیه کوچولو اگه کسی ناراحتت کرده بهم بگو بدون فکر خونشو میریزم(بم)
سوفیا:کسی ناراحتم نکرده اما ممکنه تو ناراحت بشی
کوک:از چی؟
سوفیا:بهت میگم ولی بیا بشینیم
دخترک از کوک فاصله گرفت و رو تخت نشست با دست رو کنار خودش ضربه زد تا کوک بیاد و کنارش بشینه پسرک کنار دخترک نشست
سوفیا:خب نگاه کن کوک هرچی که میگم رو گوش بده و نباید عصبی بشی امروز یه جلسه ای تشکیل شد راجب تو و یسری حرفا زدیم و تصمیم بر این شد که پلیس تو رو ب ببره.....
چند دقیقه همه جا سکوت شد چشما پسر از حالت آروم به سرد تغییر کرد به دیوار تکیه داد و لب زد
کوک:پس رفتنی شدم
سوفیا:ببین کوک من هر....
کوک:توکاری از دستت برنمیاد از اولم بر نمیومد
سوفیا:ولی من همه تلاشمو کردم
کوک:اینم قولی که خودت بهم دادی
پسر از جاش کلا بلند شد و سمت پنجره رفت دختر با ناراحتی بهش نگاه کرد
سوفیا:ولی کوک تو داشتی کم کم خوب میشدی الان اگه بری دوباره مریضیت برمیگرده
کوک:مگه مهمه؟
دختر بلند داد زد
سوفیا:آره مهمه برا من مهمه اگه مهم نبود قبولت نمیکر......
همون موقعه چاقویی با سرعت از کنار گوشه دختر رد شد خورد تو دیوار که باعث شد دختر سر جاش میخکوب شه پسر به سمت رفت که با هرقدم حرفاش دارک تر میشد با همون نگاه سرد گفت
کوک:از همون اولم میدونستم آبی از تو گرم نمیشه میدونستم مثل بقیه دکترا بی عرضه ای حتما باید بهت آسیب بزنم تا بفهمی چقدر خطرناکم آره(عربده)
دختر محکم به دیوار کوبیده شد و کوک هم دستاشو دو طرف سرش گذاشته بود
کوک:باید به حرف اون رئیس حرومزادت گوش میکردی شما دکترا همتون بد قول و حال به هم زنید(عربده)
پسر مشتشو بالا آورد ولی همون موقع لبای دختر محکم رو لباش قرار گرفت که باعث شد ساکت شه و دسته مشت شدش بیوفته پایین دختر یه دستشو دور گردن پسر انداخت و یه دستشو رو پشت گوشه پسر رو موهاش گذاشته بود پسر که خوشش اومده بود اونو محکم به دیوار چسبوند و لباشو مک میزد در اتاق محکم باز شد که پرستارا با دیدن صحنه تعجب کردن اونقدر غرقه بوسه بودن که متوجه حضور سه تا پرستارا نشدن پرستارا هم آروم بیرون رفتن کوک از دختر فاصله گرفت و لب زد
دخترک نمیدونست چجوری بگه نمیتونستم پنهون کنه چون وقت زیادی نداشت آخر این هفته کوک رو میبردن دخترک لب باز کرد و گفت
سوفیا:میدونی به خودم قول داده بودم بیماریتو درمان کنم هم به خودم هم به تو هنوزم دارم تلاش میکنم اما همیشه مابین تلاش هایی که میکنم یه مانع وجود داره که همه چیو به هم میریزه
کوک نزدیک دختر شد و صورتشو تو دستاش گرفت
کوک:حالا مشکل چیه کوچولو اگه کسی ناراحتت کرده بهم بگو بدون فکر خونشو میریزم(بم)
سوفیا:کسی ناراحتم نکرده اما ممکنه تو ناراحت بشی
کوک:از چی؟
سوفیا:بهت میگم ولی بیا بشینیم
دخترک از کوک فاصله گرفت و رو تخت نشست با دست رو کنار خودش ضربه زد تا کوک بیاد و کنارش بشینه پسرک کنار دخترک نشست
سوفیا:خب نگاه کن کوک هرچی که میگم رو گوش بده و نباید عصبی بشی امروز یه جلسه ای تشکیل شد راجب تو و یسری حرفا زدیم و تصمیم بر این شد که پلیس تو رو ب ببره.....
چند دقیقه همه جا سکوت شد چشما پسر از حالت آروم به سرد تغییر کرد به دیوار تکیه داد و لب زد
کوک:پس رفتنی شدم
سوفیا:ببین کوک من هر....
کوک:توکاری از دستت برنمیاد از اولم بر نمیومد
سوفیا:ولی من همه تلاشمو کردم
کوک:اینم قولی که خودت بهم دادی
پسر از جاش کلا بلند شد و سمت پنجره رفت دختر با ناراحتی بهش نگاه کرد
سوفیا:ولی کوک تو داشتی کم کم خوب میشدی الان اگه بری دوباره مریضیت برمیگرده
کوک:مگه مهمه؟
دختر بلند داد زد
سوفیا:آره مهمه برا من مهمه اگه مهم نبود قبولت نمیکر......
همون موقعه چاقویی با سرعت از کنار گوشه دختر رد شد خورد تو دیوار که باعث شد دختر سر جاش میخکوب شه پسر به سمت رفت که با هرقدم حرفاش دارک تر میشد با همون نگاه سرد گفت
کوک:از همون اولم میدونستم آبی از تو گرم نمیشه میدونستم مثل بقیه دکترا بی عرضه ای حتما باید بهت آسیب بزنم تا بفهمی چقدر خطرناکم آره(عربده)
دختر محکم به دیوار کوبیده شد و کوک هم دستاشو دو طرف سرش گذاشته بود
کوک:باید به حرف اون رئیس حرومزادت گوش میکردی شما دکترا همتون بد قول و حال به هم زنید(عربده)
پسر مشتشو بالا آورد ولی همون موقع لبای دختر محکم رو لباش قرار گرفت که باعث شد ساکت شه و دسته مشت شدش بیوفته پایین دختر یه دستشو دور گردن پسر انداخت و یه دستشو رو پشت گوشه پسر رو موهاش گذاشته بود پسر که خوشش اومده بود اونو محکم به دیوار چسبوند و لباشو مک میزد در اتاق محکم باز شد که پرستارا با دیدن صحنه تعجب کردن اونقدر غرقه بوسه بودن که متوجه حضور سه تا پرستارا نشدن پرستارا هم آروم بیرون رفتن کوک از دختر فاصله گرفت و لب زد
- ۱۰.۹k
- ۰۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط