part
#part15
پرش به صبح روز جمعه:
یک بعد از ظهر بود هوا کمی خنک بود و دلگیر البته مال دخترک دوتا مامور وارد اتاق پسر شدن و اون با بی خیالی به بیرون خیره بود
کوک:وقت رفتنه
...جناب جئون بدون دردسر بیاید اینجا
کوک:حله
مرد به سمت اون دوتا مامور رفت تو چشما جفتشون ترس دیده میشد دوتا دستاشو جلو مامور گرفت که یکیشون جلو اومد و دستبند زد به دستاش و اونو با خودشون بردن مامورا زیاد بودن واسه امنیت بیشتر دختر با ناراحتی به پسر خیره شد کوک هم که دنبال دختر میگشت بلاخره پیداش کرد نگاهش سنگین و دارک بود ولی نگاه دختر مظلوم و مهربون بود پسر تو ذهنش گفت
کوک:مهربونی کار دستت داد کوچولو
یه ون کنار حیاط پارک شده بود کوک رو اونجا بردن و عقب ون نشوندنش مامورا دو طرفش نشستن و رئیس پلیس روبه رو کوک نشسته بود و ون بلاخره حرکت کرد نگاه های سنگینی رد و بدل میشد بین کوک و اون مامور روبه روش نگاه زیر چشی کوک دارک تر از همیشه بوده انگار با نگاهاشون به هم چیزهایی میگفتن اون مامور سرشو تکون داد
کوک:من دستشویی دارم
همون موقع یکی از مامورا اونجا گفت
....نمیشه باید صبر کنی
کوک:ولی من الان میخوام برم دستشویی
....نگه دارید
...ولی رئیس....
....گفتم ماشینو بزنید کنار
ماشین وسط جاده نگه داشت کوک به همراه دوتا مامور پیاده شد
کوک:نکنه میخواید دستشویی کردنمم ببینید؟
کوک به سمتی که کاملا خلوت بود رفت و از نظر اون مامورا داشت کارشو میکرد از جیب شلوارش همون چاقو رو در آورد و توی آستینش قایم کرد وقتی به طرف اون مامورا رفت صدا تیراندازی از بیرون و داخل ون اومد کوک هم از فرصت استفاده کرد چاقو رو در آورد گلو اون دوتا مامور رو برید دویید به سمت ون همه مرده بودن که چندین ماشین مشکی دور ون وایساده به صورت دایره ای همون موقع یکی صداش زد
....جناب مارتینز
وقتی برگشت با اون مامور یا همون دستیارش پارک جیمین واجه شد پسر نیشخندی زد و با کمک پارک از ماشین بیرون رفت
کوک:کارت خوب بود پسر
....گفته بودم منو دسته کم نگیر زودباش بریم تا کسی متوجه نشده
کوک به همراه جیمین از اونجا فرار کردن خب یک توضیح بدم کوک اسمی که تو صنعت مافیایی داره ماتینزه این اسم مخفیه و هیچکس نمیدونه مارتینز همون کوکه اسم مافیایش لویس مارتینزه و این فرار از قبل برنامه ریزی شده حالا چطوری تو پارت های آینده متوجه میشیم اصلا چجوری به اینجا رسید حتما میگید کوک اونجا گوشی نداشته و نمیتونسته خبر بده اینم تو پارت های آینده متوجهش میشید اینو بدونید لویس مارتینز(مافیای شیطان)برگشته.....
پرش به صبح روز جمعه:
یک بعد از ظهر بود هوا کمی خنک بود و دلگیر البته مال دخترک دوتا مامور وارد اتاق پسر شدن و اون با بی خیالی به بیرون خیره بود
کوک:وقت رفتنه
...جناب جئون بدون دردسر بیاید اینجا
کوک:حله
مرد به سمت اون دوتا مامور رفت تو چشما جفتشون ترس دیده میشد دوتا دستاشو جلو مامور گرفت که یکیشون جلو اومد و دستبند زد به دستاش و اونو با خودشون بردن مامورا زیاد بودن واسه امنیت بیشتر دختر با ناراحتی به پسر خیره شد کوک هم که دنبال دختر میگشت بلاخره پیداش کرد نگاهش سنگین و دارک بود ولی نگاه دختر مظلوم و مهربون بود پسر تو ذهنش گفت
کوک:مهربونی کار دستت داد کوچولو
یه ون کنار حیاط پارک شده بود کوک رو اونجا بردن و عقب ون نشوندنش مامورا دو طرفش نشستن و رئیس پلیس روبه رو کوک نشسته بود و ون بلاخره حرکت کرد نگاه های سنگینی رد و بدل میشد بین کوک و اون مامور روبه روش نگاه زیر چشی کوک دارک تر از همیشه بوده انگار با نگاهاشون به هم چیزهایی میگفتن اون مامور سرشو تکون داد
کوک:من دستشویی دارم
همون موقع یکی از مامورا اونجا گفت
....نمیشه باید صبر کنی
کوک:ولی من الان میخوام برم دستشویی
....نگه دارید
...ولی رئیس....
....گفتم ماشینو بزنید کنار
ماشین وسط جاده نگه داشت کوک به همراه دوتا مامور پیاده شد
کوک:نکنه میخواید دستشویی کردنمم ببینید؟
کوک به سمتی که کاملا خلوت بود رفت و از نظر اون مامورا داشت کارشو میکرد از جیب شلوارش همون چاقو رو در آورد و توی آستینش قایم کرد وقتی به طرف اون مامورا رفت صدا تیراندازی از بیرون و داخل ون اومد کوک هم از فرصت استفاده کرد چاقو رو در آورد گلو اون دوتا مامور رو برید دویید به سمت ون همه مرده بودن که چندین ماشین مشکی دور ون وایساده به صورت دایره ای همون موقع یکی صداش زد
....جناب مارتینز
وقتی برگشت با اون مامور یا همون دستیارش پارک جیمین واجه شد پسر نیشخندی زد و با کمک پارک از ماشین بیرون رفت
کوک:کارت خوب بود پسر
....گفته بودم منو دسته کم نگیر زودباش بریم تا کسی متوجه نشده
کوک به همراه جیمین از اونجا فرار کردن خب یک توضیح بدم کوک اسمی که تو صنعت مافیایی داره ماتینزه این اسم مخفیه و هیچکس نمیدونه مارتینز همون کوکه اسم مافیایش لویس مارتینزه و این فرار از قبل برنامه ریزی شده حالا چطوری تو پارت های آینده متوجه میشیم اصلا چجوری به اینجا رسید حتما میگید کوک اونجا گوشی نداشته و نمیتونسته خبر بده اینم تو پارت های آینده متوجهش میشید اینو بدونید لویس مارتینز(مافیای شیطان)برگشته.....
- ۹.۹k
- ۰۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط