معشوقه دشمن
P⁹
ساعت ۹:۱۸ دقیقه صبح بود.پاهاش روی هم،روی میز بودن.سرش پایین بود و با انگشتاش بازی میکرد.
+مرتیکه بهم گفته ساعت ۷ تو دفتر باشم.الان ساعت چنده؟ایسگامو گرفته(زمزمه وار،برای خودش)
پاهاشو انداخت پایین
+هووووففف
گوشی رو برداشت و رفت تو بازی.یه پنج دقیقه ای مشغول بازی تو گوشی شد که بعد کلی انتظار بالاخره صدای تقه‌ی در اومد و بلافاصله در باز شد.
سریع گوشی رو روی میز گذاشت و از روی صندلی چرم مشکی رنگ پشت میز بلند شد
+سلام آقای جئون
-سلام.امروز اولین جلسه برای فروش اسلحه ها رو داریم.امروز تنها باریه که منم باهات میام تا بدونم چقدر بلدی.وگرنه دفعه های دیگه خودت با بقیه افراد میری
+آها باشه.ساعت چند
-۸ امشب
+باشه پس...
متاسفانه هیونا یادش رفته بود گوشی رو خاموش کنه پس صدای بازی بلند شد که اهنگ مسخره ای داشت
(😅🤣)
چشماش برگشت سمت گوشی.لپاش سرخ شد و سریع گوشی رو خاموش کرد
+عه چرا این روشن بود
-و دیگه هم سر کار با گوشی بازی نکن(پوزخند،سعی در نخندیدن)
هیونا گوشه لبشو گاز گرفت و نگاهشو گرفت اون طرف
جونگ‌کوک هم گلو شو صاف کرد و لب زد:
-ساعت ۷ آماده باش تا برسیم طول میکشه
و بعدش رفت بیرون.
+[دختره‌ی احمق]
دیدگاه ها (۸)

خب فصل دوم شروعیددد✨Under the MOONLIGHT 2 P1-تهیونگ اینقدر ن...

معشوقه دشمن P¹⁰طبق گفته‌ی جونگ‌کوک یا همون رئیس جعلی اش،ساعت...

معشوقه دشمنP⁸اولین شبی بود که اینجا میبود.خوابش نمیبرد حقم د...

Under the moonlight P30تمام مدت تهیونگ به پشت لینا یعنی میزی...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵³دوست داشتم بگه میخواستم ببینمت.....شا...

عشق مخفی پارت 2

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟐𝟓نمی‌تونستم دیگه دستامو تکون بدم همون جا وسط ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط