سایهی سه و سه دقیقه قسمت پانزدهم

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت پانزدهم

ا‌.ت بعد از مسخره‌بازی‌های سوا دیگه نتونست بیشتر تحمل کنه. سریع لباس پوشید و زد بیرون
هوای سرد صبحی زد تو صورتش. نفسشو محکم بیرون داد

«نه... این نمی‌تونه درست باشه... من هنوز... هنوز عاشق سونگ‌وو‌ام... جئون هیچ‌وقت...» a.t (زیر لب)

همین که وارد اداره شد، چشمش افتاد به میز خودش.
پرونده‌ها همون‌جا بود... همون پرونده لعنتی سونگ‌وو

ایستاد. ناخودآگاه دستشو گذاشت روی پوشه، انگار با لمسش می‌خواست خاطرات سونگ‌وو رو نگه داره

«سونگ‌وو... من هنوزم دنبالت می‌گردم، من نمی‌ذارم کسی فکر کنه تصادف بود» a.t

صدای قدم‌ها از پشت سرش اومد

«بازم همون پرونده؟» jk

ا‌.ت خشک شد
آروم برگشت... جئون بود. با همون نگاه سرد و اون خونسردی همیشگی

«من... فقط... می‌خواستم دوباره بررسی کنم» a.t

جئون اومد جلو. خم شد، پوشه رو از زیر دستش کشید

«گفتم بهت، دیگه تموم شده. تو باید روی پرونده جدید کار کنی، نه روی گذشته » jk

«نه! برای من تموم نشده. هیچ‌وقت هم نمیشه » a.t

چشم تو چشم شدن. سکوت چند ثانیه‌ای... نفس ا‌.ت تند شد، ولی این بار فقط از خجالت نبود
ترکیب خشم، غم، و اون چیزی که خودش نمی‌خواست قبول کنه

جئون لیوان قهوه‌ای که تو دستش بود گذاشت روی میزش

«یادت باشه، وقتی به گذشته زنجیر بشی... آینده‌ت رو می‌بازی.» jk (با صدای آروم ولی سنگین)

ا‌.ت می‌خواست چیزی بگه، اما یههو سوا از در پرید تو

«اهاااا! باز دوباره شما دوتا چشم تو چشم؟!» sooa (با خنده)

«خفه شو سوا!» a.t (قرمز شد و سریع صورتشو برگردوند)

سوا: «باشه باشه، ولی خب راستشو بگید، دیشب چی شد؟» (با لبخند موذی)

ا‌.ت و جئون همزمان گفتن: «هیچی!»

سوا زد زیر خنده

«باشه، من چیزی نمیگم... فعلاً😄»
دیدگاه ها (۰)

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت شانزدهماداره تاریک بود. چراغ اتاق...

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت چهاردهمتق!در یهویی باز شد.«ا‌.ت! ...

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت سیزدهمنور خورشید از لای پرده‌ها ا...

"سرنوشت "p,18...ویو کوک ۵ ساعت بعد ساعت ۱ ظهر *.ا/ت روی صندل...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

#چند پارتی #هیونجینp3یعنی می‌دونه سخت بهش دل باختم؟ا،ت وارد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط