سایهی سه و سه دقیقه قسمت سیزدهم

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت سیزدهم

نور خورشید از لای پرده‌ها افتاده بود توی اتاق
ا‌.ت چشم‌هاشو با سختی باز کرد
سقف سفید و چراغ‌های هتل

«هه... هتل؟» a.t (زیر لب)

یکهو از جا پرید، سریع نشست روی تخت

«من اینجا چیکار می‌کنم؟... دیشب... دیشب مگه شام گروهی نبود؟»a.t

دستشو گذاشت روی سرش، انگار می‌خواست حافظه‌شو فشار بده.
یهو تصویر واضحی از دیشب تو ذهنش اومد:

جئون... نزدیک... نفساش گرم... و اون بوسه کوتاه.

ا‌.ت با دست محکم زد توی صورت خودش.

«نه نه نه... این امکان نداره!» a.t

صورتش سرخ شد، گوش‌هاش هم داغ شد

«وای خدا... من... بوسیدمش؟ من جئون بوسیدم...؟»a.t

به سرعت به لباساش نگاه کرد. همه چیز مرتب بود، حتی چین لباساش هم دست نخورده

«پس... هیچی نشده؟ یعنی فقط منو آورده اینجا؟»a.t

کف دستشو گذاشت رو صورتش، زیر لب غر زد:

«لعنتی... چرا هیچی یادم نمیاد! چراااا...»a.t

توی همون لحظه صدای در اومد: تق تق

«خانم هان، صبح بخیر.» (صدای رسپشن)
«صبحانه آماده‌ست، بیارم داخل؟»

ا‌.ت مثل مجسمه خشک شد

«صبحانه؟ اینجا؟! یعنی جئون... رزرو کرده؟ یعنی... اوه لعنتییی...»a.t

همین موقع گوشی روی میز کنار تخت روشن شد. یه نوتیفیکیشن:
پیام از جئون:
📩 «تا ظهر استراحت کن. امروز لازم نیست بیای اداره.»

چشم‌های ا‌.ت گرد شد

«چی؟! به چه حقی...؟!»a.t

پاشد، جلوی آینه ایستاد. هنوز سرخ بود

«من باید... باید بفهمم دیشب دقیقاً چی شد » a.t
دیدگاه ها (۱)

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت چهاردهمتق!در یهویی باز شد.«ا‌.ت! ...

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت پانزدهما‌.ت بعد از مسخره‌بازی‌های...

❣پارت پنجم❣ویوی جونگکوک: وقتی اون دختره که اسمش ا/ت بود وار...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

فیک ازدواج اجباری(پارت۴۱)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط