روایت زندگی داستان زل زدن به دیوار و فکر کردنه همینقدر بی

روایت زندگی داستان زل زدن به دیوار و فکر کردنه همینقدر بی محتوا، همیقدر دردناک، پرفکرو یک منجلاب تمام نشدنی..
احساساتم در حال نابود شدنه چون امسال بیش از حد ازش استفاده کردم خیلی بیش از اندازه و الان فقط یک لبخند از تمام اون دردهام برام مونده:)
پ. ن: ولی امسال داره تموم میشه لطفا کسایی که پارسال برام آرزوی سال خوبی کردن امسال دست بوسشونم نمیخواد دعا کنن به اندازه کافی امسال خوب بود نمیخوام سال بعدم ریده شه 🥲😂
آره گفتم یه چی دور هم بخندیم 😂اگه نخندین آرزو میکنم خیار شید 😀🥲
دیدگاه ها (۱)

یه جا خوندم نوشته بود زندگی مثل قمار ببازی زندگیت تبدیل به ج...

امروز که مثل همیشه داشتم بسکتبال بازی میکردم، داشتم به این ف...

من مثل یک کتاب رها شده روی پله ام... من خواندنی ام اما کسی ع...

باز هم داستان تکراری، تکراری تر از دیروز، تکراری تر از فردا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط