امروز که مثل همیشه داشتم بسکتبال بازی میکردم داشتم به ای

امروز که مثل همیشه داشتم بسکتبال بازی میکردم، داشتم به این فکر میکردم روزایی که تو کنارم بودی و قدرشو ندونستم کار دستم داد..
دیگه کی میشه که دوباره زندگیم برگرده به روال عادی دلتنگیت بغضی نشه تو گلوم، غمی نشه تو شبام، اشکی نشه میون لبخندام...
وقتی که با حرص توپ و به سمت تور پرت کردم تمام بغض دلتنگیمو پرت کردم اما گل نشد..
فهمیدم باید تا آخر پا سوز این دوست داشتن بی ثمر بشم..:)
دیدگاه ها (۲۷)

من نمیخوام از دستت بدم.. میخوام همینجا متوجه شی که چقدر برام...

دیگه مثل قبل حرف ها برام درد نداره... خودمو آروم میکنم میگم ...

یه جا خوندم نوشته بود زندگی مثل قمار ببازی زندگیت تبدیل به ج...

روایت زندگی داستان زل زدن به دیوار و فکر کردنه همینقدر بی مح...

blackpinkfictions پارت ۱۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط