Gangster Mafia Masseur part : ۲۱
من اینجا گیر نمیکنم تا شاهد این اتفاق باشم
آدرنالین مبارزه یا فرار به آرومی در حال تخلیه هست و چیزی جز خشم شوکه کننده باقی نمیذاره.
تمام این وضعیت با تصمیم بد من ایجاد شد
و این تصمیم بد مین یونگی بود
با لرزش روی پاهام فشار میارم، کیفم رو به سرعت از کابینت قفل شده اتاق ماساژم بیرون میارم و به راهرو برمیگردم و در حالی که رندال طاق روی زمین ولو شده تند تند به طرف در خروجی حرکت میکنم
بادیگارد در حالی که عصبی به نظر می رسه میگه:
^ حالا دست نگه دار. من بهت نیاز دارم که سر جای خودت بمونی خانم
+ ببخشید، نمی تونم اینکار رو انجام بدم
روی رطوبت شرم آور ایجاد شده توی چشمان تند تند پلک می زنم تا گریه نکنم
+ من بیرونم و لطفاً به آقای مین بگو که منظورم به تمام معناست من بیرونم
رندال هنگام خروج بر سر من فریاد می زنه:
& تو هم اخراج شدی!
به سرعت توی پیاده رو می چرخم و با عجله به سمت میانبر از خروجی پشتی بستنی فروشی بیرون میرم در صورتی که محافظ در مسیر من باشه تند تند حرکت میکنم
ظرف ده دقیقه به خونه میرسم و خودم رو با صورت روی تخت دو نفرهام پرت میکنم
من نمی تونم باور کنم که اجازه دادم که این اتفاق بیفته من نمی تونم باور کنم که از یه زندگی پر از دردسر فرار کردم و الان خودمو وسط مهلکه انداختم
باورم نمیشه که از یه زندگی بدون توقف فرار کردم و الان تقال کردم خودم رو دوباره به سمت حلقه پرت کنم
چیکار باید انجام بدم؟
خب، من یه چیز رو می دونم:
من از مین یونگی دور می مونم
• - - - - - ⑅ - - - - - •
_یونگی_
مردان من میدونن که وقتی آروم صحبت می کنم بیشتر از من می ترسن و من در حال حاضر خیلی خیلی آروم صحبت می کنم
_رفته؟
خشم ماهیچه هام رو محکم و منقبض می کنه. امثال اونا رو هرگز نمی شناختم. من مطمئن نیستم که اینجا به چه چیزی رسیده ام اما اینو دوست ندارم.
این چیزیه که تا به حال ندیده بودم مطمئن نیستم که چه چیزی رخ داده ولی از هر چیزی که رخ داده اصلا خوشم نمیاد.
من از این مرد پوشش دهنده که روی زمین نشسته و دستاش پشت کمرش با زیپ بسته نگه داشته شده خوشم نمیاد از اون جایی که متصدی پذیرش سالن آبگرم خیلی عصبی به نظر میرسه خوشم نمیاد
از اینکه اینجا رو ترک کردم متنفرم
متنفرم که رزیتا اینجا جایی نیست که من اونو رها کردم
بله این یه مشکل بزرگ برای کسی خواهد بود
یکی که قراره بهاش رو پرداخت کنه
با غرش میپرسم
_ منظور کوفتیت از اینکه《اون رفته》چیه؟
گریگوری مردی که برای نگهبانی رزیتا گذاشته بودمش یکی از قابل اعتمادترین کارمندان منه و به اون اعتماد داشتم توی کفش چرمی سایز بزرگ خودش جابجا میشه
اون میگه: ^ این به سرعت اتفاق افتاد مطمئن نبودم که باید با این مرتیکه بمونم یا نه
اون به مرد کوتاه قد و خِرخِر کنان روی زمین اشاره می کنه و ادامه میده:
^ یا دنبال دختره میرفتم اون زیاد زخمی و آسیب دیده نشده بود پس میدونستم که حالش خوبه. و من حدس میزدم که تو میخوای از این مرتیکه سوال بپرسی...
دستم رو واسه قطع کردن حرف اون بالا میگیرم، وقتی که حرف میزنه صدام گرفته و خفه و ترک برداشته میشه
با صدای شبیه نعره فریاد میزنم:
_خیلی زخمی نشده و آسیب ندیده؟ خیلی؟!! تو بهتره که جدی نباشی
گریگوری سریع میگه:
^ من مطمئن نیستم چه اتفاقی افتاده، رئیس من به این مرتیکه گفنم کارتش رو نشون بده اسمش رندال تیته به عنوان مالک اینجاست که بررسیش کردم چیز بعدی که فهمیدم، متصدی پذیرش داشت میدوئید و بهم گفت زود بیام داخل سالن وقتی وارد شدم دختر....رزیتا روی زمین بود و سعی میکرد از تیت فرار کنه و ازش دور بشه... من جلوش رو گرفتم ولی اون فرار کرد....
انکار منو فرا می گیرد و گدازه های آتشفشانی رو به دنبال خودش میذاره
رزیتا؟ روی زمین؟ حمله بهش شده؟
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید خیلی حمایت هاتون کم شده انرژی بهم بدین که واستون زود به زود پارت بزارم اگر اینجوری پیش بره پارت ها بعدی واستون دیر گذاشته میشه
آدرنالین مبارزه یا فرار به آرومی در حال تخلیه هست و چیزی جز خشم شوکه کننده باقی نمیذاره.
تمام این وضعیت با تصمیم بد من ایجاد شد
و این تصمیم بد مین یونگی بود
با لرزش روی پاهام فشار میارم، کیفم رو به سرعت از کابینت قفل شده اتاق ماساژم بیرون میارم و به راهرو برمیگردم و در حالی که رندال طاق روی زمین ولو شده تند تند به طرف در خروجی حرکت میکنم
بادیگارد در حالی که عصبی به نظر می رسه میگه:
^ حالا دست نگه دار. من بهت نیاز دارم که سر جای خودت بمونی خانم
+ ببخشید، نمی تونم اینکار رو انجام بدم
روی رطوبت شرم آور ایجاد شده توی چشمان تند تند پلک می زنم تا گریه نکنم
+ من بیرونم و لطفاً به آقای مین بگو که منظورم به تمام معناست من بیرونم
رندال هنگام خروج بر سر من فریاد می زنه:
& تو هم اخراج شدی!
به سرعت توی پیاده رو می چرخم و با عجله به سمت میانبر از خروجی پشتی بستنی فروشی بیرون میرم در صورتی که محافظ در مسیر من باشه تند تند حرکت میکنم
ظرف ده دقیقه به خونه میرسم و خودم رو با صورت روی تخت دو نفرهام پرت میکنم
من نمی تونم باور کنم که اجازه دادم که این اتفاق بیفته من نمی تونم باور کنم که از یه زندگی پر از دردسر فرار کردم و الان خودمو وسط مهلکه انداختم
باورم نمیشه که از یه زندگی بدون توقف فرار کردم و الان تقال کردم خودم رو دوباره به سمت حلقه پرت کنم
چیکار باید انجام بدم؟
خب، من یه چیز رو می دونم:
من از مین یونگی دور می مونم
• - - - - - ⑅ - - - - - •
_یونگی_
مردان من میدونن که وقتی آروم صحبت می کنم بیشتر از من می ترسن و من در حال حاضر خیلی خیلی آروم صحبت می کنم
_رفته؟
خشم ماهیچه هام رو محکم و منقبض می کنه. امثال اونا رو هرگز نمی شناختم. من مطمئن نیستم که اینجا به چه چیزی رسیده ام اما اینو دوست ندارم.
این چیزیه که تا به حال ندیده بودم مطمئن نیستم که چه چیزی رخ داده ولی از هر چیزی که رخ داده اصلا خوشم نمیاد.
من از این مرد پوشش دهنده که روی زمین نشسته و دستاش پشت کمرش با زیپ بسته نگه داشته شده خوشم نمیاد از اون جایی که متصدی پذیرش سالن آبگرم خیلی عصبی به نظر میرسه خوشم نمیاد
از اینکه اینجا رو ترک کردم متنفرم
متنفرم که رزیتا اینجا جایی نیست که من اونو رها کردم
بله این یه مشکل بزرگ برای کسی خواهد بود
یکی که قراره بهاش رو پرداخت کنه
با غرش میپرسم
_ منظور کوفتیت از اینکه《اون رفته》چیه؟
گریگوری مردی که برای نگهبانی رزیتا گذاشته بودمش یکی از قابل اعتمادترین کارمندان منه و به اون اعتماد داشتم توی کفش چرمی سایز بزرگ خودش جابجا میشه
اون میگه: ^ این به سرعت اتفاق افتاد مطمئن نبودم که باید با این مرتیکه بمونم یا نه
اون به مرد کوتاه قد و خِرخِر کنان روی زمین اشاره می کنه و ادامه میده:
^ یا دنبال دختره میرفتم اون زیاد زخمی و آسیب دیده نشده بود پس میدونستم که حالش خوبه. و من حدس میزدم که تو میخوای از این مرتیکه سوال بپرسی...
دستم رو واسه قطع کردن حرف اون بالا میگیرم، وقتی که حرف میزنه صدام گرفته و خفه و ترک برداشته میشه
با صدای شبیه نعره فریاد میزنم:
_خیلی زخمی نشده و آسیب ندیده؟ خیلی؟!! تو بهتره که جدی نباشی
گریگوری سریع میگه:
^ من مطمئن نیستم چه اتفاقی افتاده، رئیس من به این مرتیکه گفنم کارتش رو نشون بده اسمش رندال تیته به عنوان مالک اینجاست که بررسیش کردم چیز بعدی که فهمیدم، متصدی پذیرش داشت میدوئید و بهم گفت زود بیام داخل سالن وقتی وارد شدم دختر....رزیتا روی زمین بود و سعی میکرد از تیت فرار کنه و ازش دور بشه... من جلوش رو گرفتم ولی اون فرار کرد....
انکار منو فرا می گیرد و گدازه های آتشفشانی رو به دنبال خودش میذاره
رزیتا؟ روی زمین؟ حمله بهش شده؟
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما روح نباشید خیلی حمایت هاتون کم شده انرژی بهم بدین که واستون زود به زود پارت بزارم اگر اینجوری پیش بره پارت ها بعدی واستون دیر گذاشته میشه
- ۱۶.۸k
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط