Gangster Mafia Masseur part : ۲۳
نفسی بیثبات رو بیرون دادم و آدرس رو توی جیبم
گذاشتم، اما نه قبل از اینکه ببینم همسر آیندهام توی
مزخرف ترین و کیری ترین از نظر کیفیت ساختمانها
زندگی میکنه انگار که امروز نیاز دارم سالهای بیشتری از زندگیم جدا بشه
متصدی پ ذیرش رو با یه دسته ضخیم پول صد دلاری که بهش دادم ترک میکنم از اون به خاطر وفاداریش به رزیتا تشکر میکنم و بیرون میرم به پشت شاسیبلند منتظرم میرم و آدرس رزیتا رو برای رانندهام پارس میکنم.
رزیتا تا امشب توی تختخواب من و توی خونه ی من زندگی می کنه
اونو آروم میکردم به اون اطمینان میدادم، بهش عهد
میکنم که دیگه اجازه ندم آسیبی بهش وارد بشه
مطمئناً انتظار نداشتم که اون تا این حد با برنامه های من مخالف باشه
• - - - - - ⑅ - - - - - •
_رزیتا این در لعنتی رو باز کن وگرنه در رو خواهم شکست
اون از داخل آپارتمانش صدا میزنه:
+ میخوام تو بری من علاقه ای ندارم
اصال این باورم نمیشه اون حتی منو نخواهد دید انگار کردنش توی سینه ام رو داره زخمی میکنه، انگار که داره توی قفسه سینه ام رو سیخ میزنه
_ببین می دونم که از دست من ناراحتی، خوشگله اما اگه میدونستم ممکنه صدمه ببینی هرگز تو رو در اون مکان رها نمیکردم
+ من مسئولیتت نیستم من می دونستم که رندال چطور آدمیه....من در تمام زندگیم از مردانی مثل اون طفره می رفتم چیز جدیدی نیست
تعجب می کنم که صدای خشم من ساختمان رو فرو نمی ریزه
اون پشت در ادامه میده:
+ تصمیمات من متعلق به خودمه و وقتی اون چک رو از تو قبول کردم، تصمیم بدی گرفتم حلا من اخراج شدم بیکارم و شکسته شده ام اما ترجیح میدم اینطور باشم تا اینکه بذارم کسی ازم مراقبت کنه من خودم می تونم این کار رو انجام بدم، من اینو خودم انجام خواهم داد
سرم رو به در می کوبم البته زنی که من دارم عاشقش میشم و میدونم که همین الانم توی راه عاشق شدنشم وقتی من یه حرامزاده مالکیت گرا و تصاحب گر و کنترل کننده هستم یه مایل راه مستقل بودن داره
اون یه رگه مستقل حدود یه مایل پهنا داره
از اینجا به بعد آتش بازی دائمی بین من و این دختر خواهد بود اما من هیچ راه دیگه ای ندارم
با چرب زبونی واسه متقاعد کردنش میگم:
_ رزیتا عزیزم فقط این در رو باز کن تا مطمئن بشم که حالت خوبه ها؟ نمی دونی وقتی فهمیدم که مرتیکه لاشی و حرومزاده و پفیوز لعنتی بهت حمله کرده عقلم رو به طرز لعنتی از دست دادم اینو میدونی خوشگله؟ لطفا باید ببینمت
همه اینا حقیقت سردی بود، اما ظاهراً خواستهها اونو وادار نمیکرد که در لعنتی رو باز کنه و من باید از روش دیگه ای استفاده کنم
اون طفره میرفت و در رو باز نمیکنه
+ من خوبم، الان به خونه برو و منو فراموش کنم خواهش میکنم
قبل از اینکه خشمم فروکش کنه فریاد میزنم و با غرش و فریاد میگم: _ چی داری میگی؟ فراموشت کنم؟
یعنی اون خودش اینو متوجه نمیشه که در لحظهای که
چشمان چالش برانگیزش رو به نگاه من دوخت من محوش ش دم و از دست رفتم و غلام و خدمتکارش شدم؟
لحظه ای که جرات کرد با من حرف بزنه دیگه براش کامل از دست رفتم؟
اینو نمیدونه همه چی اون، از جمله صداش، قیافش، اندامش، همه چیش منو دیوونه میکنه؟
با اصرار میگم: _ این در رو باز کن خواهش می کنم من فقط میخوام خودم ببینم که حالت خوبه
های گایز اینم از پارت جدید بعد از چند روز لطفا حمایت کنید روح نباشید با لایک و کامنت هاتون بهم انرژی بدین که واستون پارت های بعدی رو بنویسم و واستون بزارم پس لطفا روح نباشید عزیزان گل
گذاشتم، اما نه قبل از اینکه ببینم همسر آیندهام توی
مزخرف ترین و کیری ترین از نظر کیفیت ساختمانها
زندگی میکنه انگار که امروز نیاز دارم سالهای بیشتری از زندگیم جدا بشه
متصدی پ ذیرش رو با یه دسته ضخیم پول صد دلاری که بهش دادم ترک میکنم از اون به خاطر وفاداریش به رزیتا تشکر میکنم و بیرون میرم به پشت شاسیبلند منتظرم میرم و آدرس رزیتا رو برای رانندهام پارس میکنم.
رزیتا تا امشب توی تختخواب من و توی خونه ی من زندگی می کنه
اونو آروم میکردم به اون اطمینان میدادم، بهش عهد
میکنم که دیگه اجازه ندم آسیبی بهش وارد بشه
مطمئناً انتظار نداشتم که اون تا این حد با برنامه های من مخالف باشه
• - - - - - ⑅ - - - - - •
_رزیتا این در لعنتی رو باز کن وگرنه در رو خواهم شکست
اون از داخل آپارتمانش صدا میزنه:
+ میخوام تو بری من علاقه ای ندارم
اصال این باورم نمیشه اون حتی منو نخواهد دید انگار کردنش توی سینه ام رو داره زخمی میکنه، انگار که داره توی قفسه سینه ام رو سیخ میزنه
_ببین می دونم که از دست من ناراحتی، خوشگله اما اگه میدونستم ممکنه صدمه ببینی هرگز تو رو در اون مکان رها نمیکردم
+ من مسئولیتت نیستم من می دونستم که رندال چطور آدمیه....من در تمام زندگیم از مردانی مثل اون طفره می رفتم چیز جدیدی نیست
تعجب می کنم که صدای خشم من ساختمان رو فرو نمی ریزه
اون پشت در ادامه میده:
+ تصمیمات من متعلق به خودمه و وقتی اون چک رو از تو قبول کردم، تصمیم بدی گرفتم حلا من اخراج شدم بیکارم و شکسته شده ام اما ترجیح میدم اینطور باشم تا اینکه بذارم کسی ازم مراقبت کنه من خودم می تونم این کار رو انجام بدم، من اینو خودم انجام خواهم داد
سرم رو به در می کوبم البته زنی که من دارم عاشقش میشم و میدونم که همین الانم توی راه عاشق شدنشم وقتی من یه حرامزاده مالکیت گرا و تصاحب گر و کنترل کننده هستم یه مایل راه مستقل بودن داره
اون یه رگه مستقل حدود یه مایل پهنا داره
از اینجا به بعد آتش بازی دائمی بین من و این دختر خواهد بود اما من هیچ راه دیگه ای ندارم
با چرب زبونی واسه متقاعد کردنش میگم:
_ رزیتا عزیزم فقط این در رو باز کن تا مطمئن بشم که حالت خوبه ها؟ نمی دونی وقتی فهمیدم که مرتیکه لاشی و حرومزاده و پفیوز لعنتی بهت حمله کرده عقلم رو به طرز لعنتی از دست دادم اینو میدونی خوشگله؟ لطفا باید ببینمت
همه اینا حقیقت سردی بود، اما ظاهراً خواستهها اونو وادار نمیکرد که در لعنتی رو باز کنه و من باید از روش دیگه ای استفاده کنم
اون طفره میرفت و در رو باز نمیکنه
+ من خوبم، الان به خونه برو و منو فراموش کنم خواهش میکنم
قبل از اینکه خشمم فروکش کنه فریاد میزنم و با غرش و فریاد میگم: _ چی داری میگی؟ فراموشت کنم؟
یعنی اون خودش اینو متوجه نمیشه که در لحظهای که
چشمان چالش برانگیزش رو به نگاه من دوخت من محوش ش دم و از دست رفتم و غلام و خدمتکارش شدم؟
لحظه ای که جرات کرد با من حرف بزنه دیگه براش کامل از دست رفتم؟
اینو نمیدونه همه چی اون، از جمله صداش، قیافش، اندامش، همه چیش منو دیوونه میکنه؟
با اصرار میگم: _ این در رو باز کن خواهش می کنم من فقط میخوام خودم ببینم که حالت خوبه
های گایز اینم از پارت جدید بعد از چند روز لطفا حمایت کنید روح نباشید با لایک و کامنت هاتون بهم انرژی بدین که واستون پارت های بعدی رو بنویسم و واستون بزارم پس لطفا روح نباشید عزیزان گل
- ۱۴.۵k
- ۱۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط