معشوقه دشمن
P¹⁸
ساعت پنج بود.طبق معمول هم هیونا اماده بود.رفت تو پارکینگ.تعداد آدمایی که دنبالش میومدن بیشتر بود.جونگ‌کوک هم اونجا بود و با دیدن هیونا سمتش رفت.
-خب.اونجا باید قرار داد جدید ببندی.گفتم که ممکنه درگیری پیش بیاد،طرف خیلی بی اعصاب و وحشیه.باهاش را بیا
+باشه
تمام مدتی که جونگ‌کوک باهاش حرف میزد سرش پایین بود تا نگاهش نکنه.بعد هر جمله‌ی جونگ‌کوک سرش بیشتر خم میشد
-مشکلی پیش اومده؟
+نه.برا چی
-چرا سرتو پایین گرفتی؟
فکر کرد شاید هیونا بغض داره و از چیزی ناراحته.دستشو زیر چونه‌ی هیونا گذاشت و سرش رو بالا اوورد.فاصلشون کم بود.(عررررررر) -از چیزی ناراحتی؟
یه دقیقه به خودش شک کرد.چرا نگران این دختر بود؟
+نه... چرا باید ناراحت باشم
هیونا میخواست نگاهش نکنه.مثل اینکه اتفاقات بدتری براش افتاد.فاصلشون کم تر از ۲۰ سانتیمتر بود.دست جونگ‌کوک زیر زاویه فکش بود و نفس های گرمش رو روی صورتش احساس میکرد
+[خاک تو سرت کنن.یه دیقه سرتو بالا میگرفتی اینجوری نشه]
دستشو از زیر صورت هیونا برداشت و به فاصلشون افزایش داد.
-خوبه.پس دیگه برید
یه چیزی که هیونا دقت کرده بود این بود که لحن صحبتش برای گفتن همین چند جمله تغییر کرده بود.سرد نبود اما صمیمانه هم نبود.
+آ...اره بهتره دیگه بریم
به سمت ماشین ها و اون ادما رفت.تمام مدتی مکالمه‌ی هیونا و جونگ‌کوک،جسا با تنفر نگاهشون میکرد.سوار ماشین ها شدن و راه افتادن...
دیدگاه ها (۱)

معشوقه دشمن P¹⁹روی صندلی های عقب ون مشکی رنگ،با جسا نشسته بو...

Under the moonlight 2 P3توی راه تنام اتفاقات رو براش تعریف ک...

Under the moonlight 2 P2×خب اقایون،منتظریمتهیونگ گلوشو صاف ک...

معشوقه دشمن P¹⁷پلک هاش که دیگه احساس سنگینی نداشتن رو از هم ...

معشوقه دشمن P²⁵اینو فهمیده بود که هیونا هم از گفتن اتفاق رخ ...

ادامه پارت ۱۱۲لحظه ای صدای شلیک اسلحه به گوش همه خورد یعنی چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط