این شکست مرا به زانو نشاند

این شکست مرا به زانو نشاند
به سجده کشاند
در برابر رنجی که دست هیچ مرهمی به آن نرسید
قلبم فرو ریخت
اما در ویرانی‌اش حقیقتی نهفته بود
که زیباترین خلاقیت روزگار
گاه در شکستن من بود!
در ساختن ویرانه‌ای
که در سکوتش هزار زمزمه‌ی نانوشته جاری‌ست
دیدگاه ها (۲)

برگ‌ها یکی‌یکی محل رفتنم را امضا کردند نه فریادی که نجواهایی...

به ژرفای دریا می‌سپارم واپسین واژه‌هایمتا اگر روزی خاطر کسی ...

ای نگار جان، ای فروغ دیدهبدان که دل من سراسر آتش مهر توست و ...

دیوارهای بیمارستان، محراب‌های خاموشی هستند که بیش از هر عباد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط