به ژرفای دریا میسپارم واپسین واژههایم
به ژرفای دریا میسپارم واپسین واژههایم
تا اگر روزی خاطر کسی بر نام من گذر کرد
آوای موجها را بشنود و دریابد
که چگونه در خلوت غربت ...به شعلهی بیصدا سوختم
به دامان باد میسپارم نفسهای فرسودهام
شاید رهگذری ناشناس
عطر جان زخمخوردهای را بیابد
که هرگز مجال فهمیده شدن نیافت
به سیاهی شب میسپارم اشکهای بیپناه
باشد که ستارهای بیقرار
قصهی خاموشم را بر سینهی آسمان حک کند
و اگر بهرهای ناچیز از دنیا هنوز برایم باقیست
آن را به آغوش سکوت میسپارم
که سکوت...یگانه میراثدار صادق رنجهای من است
تا اگر روزی خاطر کسی بر نام من گذر کرد
آوای موجها را بشنود و دریابد
که چگونه در خلوت غربت ...به شعلهی بیصدا سوختم
به دامان باد میسپارم نفسهای فرسودهام
شاید رهگذری ناشناس
عطر جان زخمخوردهای را بیابد
که هرگز مجال فهمیده شدن نیافت
به سیاهی شب میسپارم اشکهای بیپناه
باشد که ستارهای بیقرار
قصهی خاموشم را بر سینهی آسمان حک کند
و اگر بهرهای ناچیز از دنیا هنوز برایم باقیست
آن را به آغوش سکوت میسپارم
که سکوت...یگانه میراثدار صادق رنجهای من است
- ۹.۰k
- ۲۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط