رمان { برادر ناتنی } پارت ۶

× متوجه تهیونگ و جونکوک شدم خیلی داخل کت و شلوار خوشتیپ شده بودن ولی یاد حرف های دیشب افتادم که تهیونگ اومد سمتم
_ ات آماده‌ای
× اره( سرد)
= بدو بریم ات
× باش( سرد)
× داشتم از پله ها میرفتم پایین که تهیونگ دستمو گرفت دستشو پس زدم و به راهم ادامه دادم
= ات برو سوار ماشینم...
_ نه خیر ات با من میاد
=‌ اون با من میاد
× دوتاتون ساکت من با هیچ کدوم نمیام ( سرد) بادیگارد
بادیگارد : بله خانم
× ماشین رو آماده کن
بادیگارد: چشم
_ ات چرا انقدر لجبازی
× من دوست ندارم با شما بیام دلیل این نیست که لجبازم
× حالا هم شما برید من میام
× بادیگارد ماشین رو آماده کرده بود هیمن که درو باز کردم جونکوک منو بغل کرد و منو گذاشت داخل ماشین خودش
× ولم کن چیکار به من داری .
= سیس بیبی
× بیبی چی میگی برو انور
= اگه نرم( به ات نزدیک میشه )
× فاصلش باهام خیلی کم بود توری که اگه حرف می‌زد لبش بهم میخورد
_ جونکوک چیکار میکنی برو عقب‌
= دفعه آخرت باشه کوچولو لج میکنی ( میره عقب)
× بلخره ازم فاصله گرفت تونستم یک نفسی تازه کنم
_ من با ماشین خودم میام
= باش

ویو تو راه:
× کی می‌رسیم
= چون فرودگاه از عمارت خیلی دوره ۱ ساعت دیگه
= دلیل رفتار امروزت چی بود
× به تو ربطی نداره ( داد)
= سر من داد نزن ( عربده)
× دوست دارم داد بزنم بتوچههه( داد)
= ( ماشینو میزنه کنار )
= میفهمی سر چه کسی داری داد میزنی( نیشخند )
× اره میفهمم سر یک آدم روانی کسی که برای منافعه خودش سواستفاده میکنه ( بغض)
= چی میگی ات
× من همه چی رو میدونم لازم نیست نقش بازی کنی ( بغض سگی)
= ات من نقشه ای نداشتم
× تو تنها نه تهیونگ هم بوده
= ات منظور حرفاتو نمی‌فهمم
× نبایدم بفهمی
=......
× راه بیفت
= باش( سرد)‌
× تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد سکوت بدی تو ماشین بود قيافه جونکوک هم ناراحت هم سرد بود

ویو یک ساعت بعد ..

ادامه دارد🌌


بچه ها نمی دونم چه اتفاقی افتاده ولی تمام لایک های پست قبلی پاک شده نمی فهمم برای چیه شرط هارو میزارم تا پارت بعد تنکیو بای بای 💌

شرط ها:
۳۴ لایک
۲۳ کامنت
۲ فالو
۴ بازنشر
دیدگاه ها (۵۰)

تولد پرنسسم مبارک باشههه🥳💌تا آخر عمرم پشتتم به پرنسسم (‌وردو...

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۷

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۵

رمان{ برادر ناتنی } پارت ۵

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط