رمان پادشاه زندگیم

پارت ۲۶

دیانا، ارسلان چی شده

ناشناس،شما پسر آقای نادر،،یه فامیلی نمیدونم ،، هستید

ارسلان، بله خودمم

ناشناس، متاسفانه پدر شما فوت کرده

ارسلان، چی آقا پدر من تو ویلاشه

ناشناس، تو ویلاشون بود ولی ویلا آتیش گرفته بود و پدرتون فوت کرد

ارسلان، یعنی چی گوشی رو قطع کردم رفتم تو بالکن آروم گریه میکردم

دیانا، رفته بودم اتاق لباس عوض کنم اومدم پایین ارسلان و پیدا نکردم که باد اومد و من آستین ارسلان و دیدم که تو بالکن نشسته رفتم تو بالکن دیدم داره گریه میکنه ارسلانن

ارسلان، آروم و بی صدا گریه میکردم که با صدای دیانا که گفت ارسلان برگشتم طرفش

دیانا، چیشده زندگی من چرا گریه میکنه کنار نشستم

ارسلان، سرمو گذاشتم رو پاش یکم صدای گریه بالا رفت

دیانا، چیشده سرشو تو بغلم گرفتم روی موهای فِرِش بوسه میزدم و موهاشو ناز میکردم نمیخوای بگی

ارسلان، بابام مُرد

دیانا، چی خدابیامرزه

ارسلان، دیانا اون درسته پدر واقعیم نبود ولی خیلی برام زحمت کشید

دیانا، بمیرم برات

ارسلان، لباسشو یکم دادم بالا سرم و فرو بردم تو دلش و گفتم دیانا

دیانا، جان دیانا

ارسلان، من کسی رو دیگه ندارم
دیدگاه ها (۱۰)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۲۷دیانا، کی گفته تو منو دادی من چی ب...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۲۸دیانا، آخه چرا باید از پیش تمام ...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۲۵دیانا، نشستم رو صندلی ماشین ارسلان...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۲۴دیانا، نزاشتم ارسلان، منم در ماشین...

رمان بغلی من پارت ۲۶دیانا: رفتم کافه کلی کار داشتم انجام داد...

رمان لجبازی پارت: 28

عشق ممنوع

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط