𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟕

بعد از رفتن مینا، گروه خلوت شد.

ات: «آبروتو بردی کوک .»

کوک: «چی شد مگه؟ راستشو گفتم.»

ات: «تو هم خوب وقت‌شناسیا ، حالا من موندم وسط شما دو تا.»

چند دقیقه بعد مینا دوباره آنلاین شد.

مینا: «ات. .»

ات: «جون دل؟ .»

مینا: «تو باید طرف منو بگیری.»

ات: «عههه چرااا؟!»

مینا: «چون من دوستت قدیمی‌ترم. .»

کوک بلافاصله جواب داد:
– «خخخ، پس یعنی من جدیدم، ولی تاثیرم بیشتره .»

ات: « وایسا وایسا… چرا دعواتونو سر من درمیارین آخه؟!»

مینا: «چون تو زیادی شیرین شدی .»

کوک: «خودم شیرینش کردم .»

ات: «خدایا من وسط این دو تا چراااااا.»

گروه "مونگل‌ها" ترکید از استیکر خنده.
ولی پشت خنده‌ها، مینا با حرص می‌نوشت، کوک با شیطنت، و ات با دل لرزون، که نمی‌فهمید واقعاً باید خوشحال باشه یا بترسه.
دیدگاه ها (۲)

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟖مینا دیگه کم‌کم داشت عصبی می...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟗سه روز گذشت… گروه "مونگل‌ها"...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟏𝟔مینا بعد از اینکه گفت «بای»،...

(ادمین اصلی)

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭: 𝟑مینا بهت‌زده بود. هنوز داشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط