رمان ( عمارت ارباب)

part 2

×که متوجه جیمین شدم خیلی ذوق کردم اون پسر خوشکلی و زیبایی بود اون موهای طلایش هر آدمی رو عاشق خودش می‌کرد من ... خوب راستش علاقه پیدا کردم بهش و باید بدستش بیارم از پله ها با سرعت رفتم پایین و کنار جیمین ایستادم
× سلام ارباب
÷ اع سلام ات حالت چطوره ..
× من خوبم امروز قراره برادر ناتنی شما بیاد؟
÷ اهوم
اجوما: ارباب با من بیاید باید بریم ...
÷ بریم
÷ ات خدانگهدار.
× خدانگهدار( پوکر)
× چرا هر وقت میخوام باهاش حرف بزنم و بهش نزدیک بشم یک اتفاقی میفته ای خداااا با حالت پوکر وارد اشپز خونه شدم که لنا دستم رو گرفت و با سرعت به سمت در عمارت منو برد ( لنا دوست ات هست که داخل عمارت باهم آشنا شدن علامت @)
× لنا آخ چیکار میکنی
@ الان ارباب میاد بعد تو همینجوری راه میشی
× به من چه اصلا پسره بی ریخت معلوم نیست کیه .
@ میگن ات . پسره خیلی جذابه
× به من چه اهههه
@زد حال..
× ( زبون درازی میکنه)
@ ات ...
× سیس
اجوما : خوب همه گوش کنید ارباب وارد شد همه تعظيم کنید
ندیمه ها: چشم
اجوما؛ ارباب اومد همه آماد باشید
× همینجوری به در عمارت چشم دوخته بودم که ماشینی با سرعت وارد عمارت شد خیلی ماشین زیبایی بود که در باز شد فردی هیکلی از ماشین پیاده شد خیلی شیک بود مثل مافیا ها( یکی میزنه تو سرش) ای خنگ خوب مافیاست چی میگی
@ ات ات نگاه کن تتو هاشو
× ها اره دیدم ..
@ خوشکل...
× نههه
× با لنا درحال حرف زدن بودیم که ارباب جئون به سمت هر ندیمه ای میرفت و نگاهی بهش از سر تا پاش میکرد ندیمه ها هم خوشحال بودن و میخندیدن نوبت من که رسید نگاهی از سر تا پا بهم کرد اما ....


ادامه دارد 🌌



حمایت یادتون نره تنکیو بای بای 💌
دیدگاه ها (۴۱)

رمان ( عمارت ارباب)

رمان ( عمارت ارباب)

رمان( عمارت ارباب) پارت ۱

*شروع رمان *

رمان ( عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط