ما متفاوتیم

p¹⁴
ات. باشه
اونا سمت اون اتاق رفتن جیمین کلید در رو باز کرد و همراه ات وارد اتاق شد
ات. چقدر کتابه
ج. اره
ات. منم میتونم بهشون دست بزنم
ج. پارشون نکن فقط
ات. باشه
ات. چرا تاریخ دارن روشون
ج. هر کتاب برای یک ساله
واسع همین سال های نوشته شدن کتاب ها روشون نوشته شده
ات. باشه جیمین کتابی که دنبالش بود رو انتخاب کرد و روی صندلی نشست و شروع به خوندن کرد
ات لای قفسه های کتاب دنبال کتابی که مادرش تو اون سال مرده بود میگشت
ات . ۱۸۵۶
ات. ۱۸۵۷
ات.۱۸۵۸
ات. ۱۸۵۹
ات. ۱۸۶۰
ات اون کتاب رو پیدا کرد و به دست گرفت کتاب هایی که برداشته بود رو زمین کنارش گذاشت
کتاب ۱۸۶۰ رو شروع به خوندن کرد
کتاب ها بر اساس روز نوشته شده بودن
روز مرگ مادر ات دقیقا ۱۷ اکتبر میشد
و ات هم روز ۱۷ اکتبر رو میخوند
زنی به نام آلیسیا دونا پارک بود  موقع خوندن اشک هاپشت سر هم از چشماش به زمین میافتاد
از مرگ مادر ات نوشته شده بود توی دریا نبود بلکه  توی یه مراسم جشن درست روزی که نوه آلیسیا به دنیا اومده بود
ات. یعنی روزی که جیمین به دنیا اومده مادر من به قتل رسیده
ات برداشت کتاب ها رو جای خودشون میزاشت
ج. تموم شدی
ات. اره ات کتاب آخرم جای خودش گذاشت
ج. بریم
ات. باشه
ات. آلیسیا کیه ؟
ج. مادر بزرگمه
ات. چرا من ندیدمش تا الان توی قصر
ج. اون مریضه و گاهی به بیرون از اتاقش میاد
ات. چه بد
ات. من میتونم ببینمش ؟
ات. شاید بتونم شفاش بدم
جیمین خندید
ج. مگه شفا دهنده ای
ج. تو جون میگیری فقط
ات. چه ربط داره جوری که جون میگیرم قدرت های شفا دهی هم دارم
ج. جدا
ات. بله
ج. مادر بزرگم چند روز دیگه توی جشن تولد من بیرون میاد از اتاقش
اون موقع میتونی ببینی نمیزاره کسی بره تو اتاقشو ببینتش
ات. باشه
ات به اتاقش برگشت و جیمین هم به اتاق خودش رفت
چند روز از اون روز میگذشت تو قصر سرو صدای زیادی بود و همه عجله میکردن تا چیزی رو به جایی برسونن
دیدگاه ها (۰)

ما متفاوتیم

ما متفاوتیم

ما متعاوتیم

ما متفاوتیم

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط