آرام ولی عریان
هر بند تنم بیدار از لمس تنت شد داغ
من ذره شدم در تو گمگشته درون باغ
در سینه ام افتاده یک شور ز جنون ناب
میسوزم و میخندی آرام ولی بی تاب
آغوش تو دریایی من قایق بیلنگر
افتادهام از خود گم در تو چه بیپیکر
تنها دو قدم مانده تا وسوسه ی لبهات
دیگر چه نگاهی فرمان بردن از چشمات
لرزیدم از این خواهش از بوسه بی پروا
تا مرز جنون رفتم در گام تو بیتقوا
چشمان تو تعبیر است از خواب شبانگاهی
تا مرز عدم رفتم با خواهش پنهانی
آرام ولی عریان در آیینه ی هم بودن
یک لحظه ولی کافیست تا وسعت ما بودن
چرخید تنت آرام در سایه بازویم
پیچید نفسهایت در عمق شب مویم
لبهات مرا برداشت از خویش فراموشم
دستان تو میداند راهیست به خاموشم
پلک تو به پلکم خورد افتاده ام از ایمان
یک تن شد و یک خواهش تا آخر این طوفان
حالا که جهان ساکت ما در تب بی پایان
بگذار ببوسم باز پایان همین طوفان
محمد خوش بین
من ذره شدم در تو گمگشته درون باغ
در سینه ام افتاده یک شور ز جنون ناب
میسوزم و میخندی آرام ولی بی تاب
آغوش تو دریایی من قایق بیلنگر
افتادهام از خود گم در تو چه بیپیکر
تنها دو قدم مانده تا وسوسه ی لبهات
دیگر چه نگاهی فرمان بردن از چشمات
لرزیدم از این خواهش از بوسه بی پروا
تا مرز جنون رفتم در گام تو بیتقوا
چشمان تو تعبیر است از خواب شبانگاهی
تا مرز عدم رفتم با خواهش پنهانی
آرام ولی عریان در آیینه ی هم بودن
یک لحظه ولی کافیست تا وسعت ما بودن
چرخید تنت آرام در سایه بازویم
پیچید نفسهایت در عمق شب مویم
لبهات مرا برداشت از خویش فراموشم
دستان تو میداند راهیست به خاموشم
پلک تو به پلکم خورد افتاده ام از ایمان
یک تن شد و یک خواهش تا آخر این طوفان
حالا که جهان ساکت ما در تب بی پایان
بگذار ببوسم باز پایان همین طوفان
محمد خوش بین
- ۹۸۲
- ۲۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط