بقای عشق
باورم نیست ولی عشق تو پایانم شد
رفتی و خاک من آغشته به دستانم شد
هرکه از دور تماشای جنونم میکرد
او نفهمید که این سوختن ایمانم شد
دیگر از من خبری نیست ولی میدانم
در دل خاک هنوز از تو سخن می خوانم
مرگ اگر آمد و پرسید چه نامی داری
میگویم تو که به تو زنده ام و ویرانم
زندگی چیست، مگر سوختنِ بیپایان نیست؟
عشق آن شعلهی پنهانِ درونِ جان نیست؟
هرکه عاشق شد و از خویش گذر کرد، بقاست
گرچه در ظاهرِ این قصه، تنش، پایان نیست..
#محمد_خوش_بین
#دکلمه
#شعر
#عاشقانه
#گویندگی
#عشق
باورم نیست ولی عشق تو پایانم شد
رفتی و خاک من آغشته به دستانم شد
هرکه از دور تماشای جنونم میکرد
او نفهمید که این سوختن ایمانم شد
دیگر از من خبری نیست ولی میدانم
در دل خاک هنوز از تو سخن می خوانم
مرگ اگر آمد و پرسید چه نامی داری
میگویم تو که به تو زنده ام و ویرانم
زندگی چیست، مگر سوختنِ بیپایان نیست؟
عشق آن شعلهی پنهانِ درونِ جان نیست؟
هرکه عاشق شد و از خویش گذر کرد، بقاست
گرچه در ظاهرِ این قصه، تنش، پایان نیست..
#محمد_خوش_بین
#دکلمه
#شعر
#عاشقانه
#گویندگی
#عشق
- ۲.۰k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط