#پارت_هشتم

راوی: رایان
آخ که من این ساتیار کره‌سگ رو یه بار مث خر می‌زنم.
الهی دستش بشکنه که مث زهر عمل می‌کنه.
سوار ماشین شدیم و به سمت خونه ترانه حرکت کردیم.
بعد دو ساعت به یه خونه ویلایی خیلی شیک رسیدیم.
پیاده شدم و گفتم: تری جون اینجا برای یه نفر زیاد نیس؟ بیا باهم زندگی کنیم فوق‌ش شیش تا بچه ام میاریم. قول میدم بدبخت نه چیزه خوشبختت کنم.
یهو خشایار و مانیا زدن زیر خنده و ساتیار ام سری از تاسف تکون داد.
ترانه با جیغ زد پس کله رایان . گفت: گمشو پسره الدنگ.
مرتیکه بیریخت یه ذره‌ام حیا نداره.
نیشمو باز کردم و گفتم: ترانه عشقم تو کوری زیبایی منو نمی‌بینی.
یهو آقای نعمتی سرایدار، خونه اومد و گفت: سلام ترانه خانم خوش اومدید.
ترانه لبخندی زد و رو به من گفت:عزیزم میشه یه لحظه سکوت کنی؟ می‌خوام تمرکز کنم حرفام یادم رفت.
مانیا: اوهوع. تمرکز رو چی؟
رایان با شیطنت گفت: تمرکز برا به دنیا آوردن بچش
ترانه معلوم بود که قرمز شده.
که سرایدا گفت: عه ترانه خانوم به سلامتی ازدواج کردین؟
رایان: بله آقای نعمتی تازه سه قلو هم....
ترانه نزاشت حرفشو ادامه بده با جیغ گیفت
دیدگاه ها (۰)

#پارت_نهمبا جیغ رو به من گفت: فقطططط خفه شو خب؟ حساب تو یکی ...

#پارت_دهمراوی:هانابیخیال داشتم موسیقی گوش میدادم که یهو هندز...

حمایت ها کم شده حواسم هستااا😮‍💨🖐این همه پست بزار براشون رمان...

#پارت_هفتمبعد نیم ساعت که به هوش اومد، با ذوق گفت: وای ساتی...

blackpinkfictions پارت ۲۱

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳

ویو ا /تکه یهو دستش رو گذاشت روی رون پام و فشار داد و گفت بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط