Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_189
دیدم اوکیه و دوباره نشستم روی میز
داشتم توی اکسپلور چرخ میزدم تا بلکه یکم از کنجکاویم کم بشه
ده دقیقه ای گذشت.. جنی وارد اشپزخونه شد
_به به زن داداش! چخبر لیلی خانوم
+هیچی تو چخبر.. با داداشت اشتی کردی؟
_منم هیچی.. نه اصلا امکان نداره!! تموم راب.طه خواهر برداری ما!
خندیدم
+حالا میبینم
_منظورت چیه؟
خواستم چیزی بگم که صدای اس ام اس گوشیم بلند شد
بازش کردم
جونگکوک بود!
نوشته بود
"_میشه بیای اتاق بابا؟ کار واجب دارم"
دوپا داشتم دوتا دیگه قرض کردم و با سرعت جت سمت اتاق رفتم
با یاداوری غذا مثل میگ میگ یهو ایست
کردم و دوباره سمت اشپزخونه رفتم
با نفس نفس گفتم
+جنی.. جنی حواست به غذا باشه نسوزه اوکی؟
_باشه کجا میری؟
بدون جواب دادن بهش
دوباره همونطور با سرعت جت سمت اتاق پدرجون رفتم
دم در که رسیدم اهم اهمی کردم و خودمو مرتب کردم
چند تقه به در زدم و با بفرمایید جونگکوک وارد شدم
سلامی دادم که پدرجون زیر لب جوابمو داد
یا حضرت پشم، دارم میترسم
200 لایک
#Season_two
#part_189
دیدم اوکیه و دوباره نشستم روی میز
داشتم توی اکسپلور چرخ میزدم تا بلکه یکم از کنجکاویم کم بشه
ده دقیقه ای گذشت.. جنی وارد اشپزخونه شد
_به به زن داداش! چخبر لیلی خانوم
+هیچی تو چخبر.. با داداشت اشتی کردی؟
_منم هیچی.. نه اصلا امکان نداره!! تموم راب.طه خواهر برداری ما!
خندیدم
+حالا میبینم
_منظورت چیه؟
خواستم چیزی بگم که صدای اس ام اس گوشیم بلند شد
بازش کردم
جونگکوک بود!
نوشته بود
"_میشه بیای اتاق بابا؟ کار واجب دارم"
دوپا داشتم دوتا دیگه قرض کردم و با سرعت جت سمت اتاق رفتم
با یاداوری غذا مثل میگ میگ یهو ایست
کردم و دوباره سمت اشپزخونه رفتم
با نفس نفس گفتم
+جنی.. جنی حواست به غذا باشه نسوزه اوکی؟
_باشه کجا میری؟
بدون جواب دادن بهش
دوباره همونطور با سرعت جت سمت اتاق پدرجون رفتم
دم در که رسیدم اهم اهمی کردم و خودمو مرتب کردم
چند تقه به در زدم و با بفرمایید جونگکوک وارد شدم
سلامی دادم که پدرجون زیر لب جوابمو داد
یا حضرت پشم، دارم میترسم
200 لایک
- ۴۰.۷k
- ۱۹ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط