نام فیک عشقنفرت

نام فیک: عشق/نفرت
Part: 15
هایجین رفت خونه ی تهیونگ زنگ در رو زد و خدمتکار در رو باز کرد و به اتاق مطالعه بردش تهیونگ هم اونجا بود. هایجین هم تا تهیونگ رو دید بهش سلام کرد و نشست و بعدم تهیونگ شروع کرد به گفتن داستان
.....
بعد از خوردن شام تهیونگ و مادرش از مارا کلی تشکر کردن. خاله ی مارا که فکر میکرد مارا دیگه زندگیش رو پذیرفته و میخواد به تهیونگ عشق بورزه و دیگه قرار نیست ازش نفرت داشته باشه، خوشحال بود. مارا خالش رو بغل کرد و بوسیدش و بعدش هم با تهیونگ به اتاق رفتن از تهیونگ سوالی پرسید که باعث شد تهیونگ شک کنه به چیزی اما خب فکر میکرد با اضافه کردن بادیگارد ها که مراقب باشن مارا فرار نکنه، کافیه.
+تهیونگ میتونم ی سوال بپرسم؟
_اره بپرس*لبخند
+اگر اتفاقاتی بیافته و منو تو از هم دور شیم و...بعدش من بعد از سالها برگردم و تو بفهمی که از من بچه داری و من بهت نگفتم و دور از چشم تو بزرگش کردم، چیکار میکنی؟
_مارا قرار اتفاقی بیافته؟
+نه همینجوری ذهنم درگیر شده*لبخند
_خب اول باید ببینم چرا از هم دور شدیم و بعدشم برای چی بعد از سالها برگشتی. برگشتی که بگی از من بچه داری یا چی؟
+بیخیالش بیخودی ذهن تورو هم درگیر کردم بگیریم بخوابیم هوم؟
_باشه*مارا رو بغل کرد و خوابیدن*
صبح روز بعد تهیونگ پیشونیه مارا رو بوس کرد و بعدش حاضر شد و رفت شرکت. اونروز تهیونگ دیر از شرکت برمیگشت برای همین هم مارا پروازش رو میخواست برای اون شب باشه. یعنی احتمال اینکه تهیونگ فردا صبح بیاد ۹۰ درصد بود.



ᰔᩚامیدوارم خوشتون بیادᰔᩚ


لطفا حمایتش کنید👇🏻
https://wisgoon.com/jeon_elsa
دیدگاه ها (۳)

نام فیک: عشق/نفرتPart: 16مارا وسایلش رو داشت جمع میکرد و به ...

پیجش عالیهفالوش کنیدhttps://wisgoon.com/jinjinjinji

نام فیک: عشق/نفرتPart: 14صبح مارا زود بیدار شد و با وکیلش که...

نام فیک: عشق/نفرتPart: 13تهیونگ غذاش رو تموم کرد و از اجوما ...

نام فیک: عشق/نفرتPart: 7رسید شرکت. ماشین رو پارک کرد و از ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط