چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...
p67
تهیونگ: تو نباید..
ا.ت: من نباید چی ها
با صدایی که در نمیشد داد میزد ظالمانه بود که تهیونگ هر کار خواسته بود کرده بود و آخر بهش میگفتن تو نباید کاری کنی
ا.ت: نباید چی ها؟نباید زندگی کنم؟نباید روی شادیو ببینم؟نباید بخندم؟ببینم دو تا تولد گرفتی برام هر دو تا رو از تو گردم در آوردی بعد اسمشم گذاشتی خداحافظی شیرین
تهیونگ ناگهانی ا،تو بغل و ا،تی گریه میکرد و با صدای که در نمیشد سعی میکرد داد بزنه
تهیونگ: ا.ت معذرت میخوام خواهش میکنم ناراحت نباش باور کن نمیخواستم...
ا.ت: نمیخواستی بهم آسیب بزنی؟دیگه حرفاتو از بَرَم ولم کن گمشو اونور همین فردا میام تمام اون شرکت میدم به خودت تمام سهام میسپارم بهت بدون گرفتن یه وون فقط دست به من نزن عوضی(گریه)
تهیونگ نمیدونست چیکار کنه فقط فکر میکرد باز میتونه با بوسیدن ارومش کنه اما الان این کار نمک رو زخم ریختن بود بغل تهیونگ دیگه به ا.ت آرامشی نمیداد و تهیونگ اینو میدونست..حرفی نداشت فقط میخواست ا.ت خالی شه
ا.ت: میتونی از زندگیم گوشی بیرون؟هربار بهت فرصت دادم و بخشیدم خراب تر کردی
تهیونگ سر ا،تو نوازش کرد که عین خنجری بود که تو وجود ا.ت فرو میرفت
تهیونگ: متاسفم
ا.ت: فقط ازم دور شو
ا.ت با تمام وجودش تهیونگ رو هل داد اما تکونی نخورد...ته متوجه بود که الان میخواد تنها باشه پس ازش دور شد و لیوان آبو با قرص بهش داد
تهیونگ: کمک میکنه نفست راحت شه
ا.ت ویو
تهیونگ از تو اتاق رفت و با خوردن قرص راحت شدم...خاک تو سرت چرا اینقدر خودتو خار کردی شانس اوردی از این چیزا استفاده نمیکنه
تهیونگ ویو
قرار شد یونا فردا بیاد تا با هم قرار داد ببندیم ولی فک کنم اول باید با جین صحبت کنم
جین: میخوای مراقبش باشم؟
تهیونگ: اگر میشه
جین: چرا باهاش اینکارو کردی؟
تهیونگ: از خودش بپرس...
جین: اوکی میپرسم ولی نمیخوام ا.ت بخاطر من کارشو از دست بده
تهیونگ: این قانون شرکته
جین: اون هنوز حتا فرصت نکرده به درخواست ازدواجم فکر کنه
تهیونگ با شنیدن ازدواج دستاش مچ شد فقط داشت خودشو کنترل میکرد که جین هم مثل ا.ت نکنه
تهیونگ: خجالت نمیکشی از خواهر من خاستگاری میکنی؟
جین: چرا خجالت بکشم مگر خلافه
تهیونگ: نه خلاف نیست ولی ا.ت هنوز بچس
جین: بچه کجا بوده ۲۵سالشه
تهیونگ: تو از کجا ینشو میدونی؟(حرصی)
جین: تو بیانیه خودت نوشتی استاد
تهیونگ هوفی کشید
تهیونگ: سه راه داری یا کارو ول کنی با پول ا.ت زندگی کنید...یا اون کارو ول کنه با پول تو زندگی کنید..یا جفتتون کارتونو بکنید و ازدواج نکنید تمام
جین: آقا هنوز جواب منو نداده
تهیونگ: اوکی جواب داد خبرم کن(دستشو دراز کرد)
جین با تهیونگ دست داد که ته از حرص جوری دستشو فشار داد که جین ضعفش امد
جین: آقای کیم!!..کیم تهیونگ
تهیونگ...
۱۰۰❤️🩹
تهیونگ: تو نباید..
ا.ت: من نباید چی ها
با صدایی که در نمیشد داد میزد ظالمانه بود که تهیونگ هر کار خواسته بود کرده بود و آخر بهش میگفتن تو نباید کاری کنی
ا.ت: نباید چی ها؟نباید زندگی کنم؟نباید روی شادیو ببینم؟نباید بخندم؟ببینم دو تا تولد گرفتی برام هر دو تا رو از تو گردم در آوردی بعد اسمشم گذاشتی خداحافظی شیرین
تهیونگ ناگهانی ا،تو بغل و ا،تی گریه میکرد و با صدای که در نمیشد سعی میکرد داد بزنه
تهیونگ: ا.ت معذرت میخوام خواهش میکنم ناراحت نباش باور کن نمیخواستم...
ا.ت: نمیخواستی بهم آسیب بزنی؟دیگه حرفاتو از بَرَم ولم کن گمشو اونور همین فردا میام تمام اون شرکت میدم به خودت تمام سهام میسپارم بهت بدون گرفتن یه وون فقط دست به من نزن عوضی(گریه)
تهیونگ نمیدونست چیکار کنه فقط فکر میکرد باز میتونه با بوسیدن ارومش کنه اما الان این کار نمک رو زخم ریختن بود بغل تهیونگ دیگه به ا.ت آرامشی نمیداد و تهیونگ اینو میدونست..حرفی نداشت فقط میخواست ا.ت خالی شه
ا.ت: میتونی از زندگیم گوشی بیرون؟هربار بهت فرصت دادم و بخشیدم خراب تر کردی
تهیونگ سر ا،تو نوازش کرد که عین خنجری بود که تو وجود ا.ت فرو میرفت
تهیونگ: متاسفم
ا.ت: فقط ازم دور شو
ا.ت با تمام وجودش تهیونگ رو هل داد اما تکونی نخورد...ته متوجه بود که الان میخواد تنها باشه پس ازش دور شد و لیوان آبو با قرص بهش داد
تهیونگ: کمک میکنه نفست راحت شه
ا.ت ویو
تهیونگ از تو اتاق رفت و با خوردن قرص راحت شدم...خاک تو سرت چرا اینقدر خودتو خار کردی شانس اوردی از این چیزا استفاده نمیکنه
تهیونگ ویو
قرار شد یونا فردا بیاد تا با هم قرار داد ببندیم ولی فک کنم اول باید با جین صحبت کنم
جین: میخوای مراقبش باشم؟
تهیونگ: اگر میشه
جین: چرا باهاش اینکارو کردی؟
تهیونگ: از خودش بپرس...
جین: اوکی میپرسم ولی نمیخوام ا.ت بخاطر من کارشو از دست بده
تهیونگ: این قانون شرکته
جین: اون هنوز حتا فرصت نکرده به درخواست ازدواجم فکر کنه
تهیونگ با شنیدن ازدواج دستاش مچ شد فقط داشت خودشو کنترل میکرد که جین هم مثل ا.ت نکنه
تهیونگ: خجالت نمیکشی از خواهر من خاستگاری میکنی؟
جین: چرا خجالت بکشم مگر خلافه
تهیونگ: نه خلاف نیست ولی ا.ت هنوز بچس
جین: بچه کجا بوده ۲۵سالشه
تهیونگ: تو از کجا ینشو میدونی؟(حرصی)
جین: تو بیانیه خودت نوشتی استاد
تهیونگ هوفی کشید
تهیونگ: سه راه داری یا کارو ول کنی با پول ا.ت زندگی کنید...یا اون کارو ول کنه با پول تو زندگی کنید..یا جفتتون کارتونو بکنید و ازدواج نکنید تمام
جین: آقا هنوز جواب منو نداده
تهیونگ: اوکی جواب داد خبرم کن(دستشو دراز کرد)
جین با تهیونگ دست داد که ته از حرص جوری دستشو فشار داد که جین ضعفش امد
جین: آقای کیم!!..کیم تهیونگ
تهیونگ...
۱۰۰❤️🩹
- ۱۷.۴k
- ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط