𝐏𝐚𝐫𝐭=𝟐
𝐘𝐨𝐮=یورا اتفاق بدی افتاده ؟
𝐘𝐮𝐫𝐚=اره نمیدونم چکار کنمممم
𝐘𝐨𝐮=راحت باش به من بگو
𝐘𝐮𝐫𝐚=راست..ش من بدهی دارم و بابام افتاده زنـ⃫݂݃دان نمیدونم چکار کنممم خداا
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮=یورا فقد داشت گریه می کرد و من فقد بغض کرده بودم نمیدوستم چطوری مشکلشو حل کنم دستمو بردم سمت موهام و یه هوفی کشیدم
𝐘𝐨𝐮=خوب باید الان چکا.ر کنیم؟
𝐘𝐮𝐫𝐚=باید بدهی بابامو بدم! هوف
𝐘𝐨𝐮=اره فقد ؟
𝐘𝐮𝐫𝐚= راست..ش بابام نمیشه گفت زنـ⃫݂݃دان رفته ی جورایی اگه بخوام بگم
𝐘𝐨𝐮=بابات زنـ⃫݂݃دان نیست؟
𝐘𝐮𝐫𝐚=نمیشه گفت راستش شاید گفتن..ش خنده دار باشه ولی بابام به مرد چطوری بگم !مافیا ... اوییی نمیدونم چطوری واضح منظورم برسونم
𝐘𝐨𝐮=اوکی متوجه شدم
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮=داشت یه لیوان آب می خورد که رفتم سمت ش و بهش زل زدم
𝐘𝐨𝐮=بیین میتونیم خدمه ی اون مافیا بشیم؟
𝐘𝐮𝐫𝐚=زده به سرت
𝐘𝐨𝐮=تنها چیزی که به ذهنم خطور می کنه ایده ی بهتر ی داری؟
𝐘𝐮𝐫𝐚= ن بیینم باهاش حرف میزنم شاید ... شاید راضی شد
#چند_شاتی
𝐘𝐨𝐮=یورا اتفاق بدی افتاده ؟
𝐘𝐮𝐫𝐚=اره نمیدونم چکار کنمممم
𝐘𝐨𝐮=راحت باش به من بگو
𝐘𝐮𝐫𝐚=راست..ش من بدهی دارم و بابام افتاده زنـ⃫݂݃دان نمیدونم چکار کنممم خداا
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮=یورا فقد داشت گریه می کرد و من فقد بغض کرده بودم نمیدوستم چطوری مشکلشو حل کنم دستمو بردم سمت موهام و یه هوفی کشیدم
𝐘𝐨𝐮=خوب باید الان چکا.ر کنیم؟
𝐘𝐮𝐫𝐚=باید بدهی بابامو بدم! هوف
𝐘𝐨𝐮=اره فقد ؟
𝐘𝐮𝐫𝐚= راست..ش بابام نمیشه گفت زنـ⃫݂݃دان رفته ی جورایی اگه بخوام بگم
𝐘𝐨𝐮=بابات زنـ⃫݂݃دان نیست؟
𝐘𝐮𝐫𝐚=نمیشه گفت راستش شاید گفتن..ش خنده دار باشه ولی بابام به مرد چطوری بگم !مافیا ... اوییی نمیدونم چطوری واضح منظورم برسونم
𝐘𝐨𝐮=اوکی متوجه شدم
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮=داشت یه لیوان آب می خورد که رفتم سمت ش و بهش زل زدم
𝐘𝐨𝐮=بیین میتونیم خدمه ی اون مافیا بشیم؟
𝐘𝐮𝐫𝐚=زده به سرت
𝐘𝐨𝐮=تنها چیزی که به ذهنم خطور می کنه ایده ی بهتر ی داری؟
𝐘𝐮𝐫𝐚= ن بیینم باهاش حرف میزنم شاید ... شاید راضی شد
#چند_شاتی
- ۱۰.۵k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط