چندشاتی
𝐏𝐚𝐫𝐭=𝟭
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮: ساعت 𝟕:𝟏𝟎 صبح بود و باید زود به فرودگاه می رفتم زود چمدون لباسمو گذاشتم و سوار تاکسی شدم کمی دیر رسیده بودم برای همین مجبور شدم کمی تندتر قدم بردارم نفس نفس زنان سوار هواپیما شدم
𝐘𝐮𝐫𝐚: مثل اینکه کمی دیر کرده بودی
𝐘𝐨𝐮:عااا اره خوابم برده بود
𝐘𝐮𝐫𝐚 :وایی یادم رفت سلام کنم سلام من یورام
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐮𝐫𝐚دستمو بردم سمت ش و سلام کردم
𝐘𝐨𝐮:منم ا/ت هستم
𝐘𝐮𝐫𝐚:خوش بختم اوم برای تحصیلات اومدی یا سفر
𝐘𝐨𝐮:تحصیلات
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮: کمی حرف زدیم و خلاصه دوست شدیم از جهتی که یورا کره ای بود منو به خونش دعوت کرد و چند شبی اونجا زندگی می کردم امروز آخرین روز اتمام تحصیلات منه و این خبر خوب می خواستم به یورا بدم ولی هنوز به خونه نیومده بود با نگران و استراب داشتم قدم برمیداشتم و ناخونم می جویدم
𝐘𝐨𝐮:واییی نکنه براش اتفاق بدی افتاده خدا نکنه چرا به چیزای منفی فکر میکنی عهه
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮: قرق فکر بودم و داشتم لیوان آب برمیداشتم که یورا در خونه رو باز کرد بی اختیار رفتم سمت..ش و بغل..ش کرد اشک چشم..ش به گردنم برخورد کرد بهش نگاه کردم
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮: ساعت 𝟕:𝟏𝟎 صبح بود و باید زود به فرودگاه می رفتم زود چمدون لباسمو گذاشتم و سوار تاکسی شدم کمی دیر رسیده بودم برای همین مجبور شدم کمی تندتر قدم بردارم نفس نفس زنان سوار هواپیما شدم
𝐘𝐮𝐫𝐚: مثل اینکه کمی دیر کرده بودی
𝐘𝐨𝐮:عااا اره خوابم برده بود
𝐘𝐮𝐫𝐚 :وایی یادم رفت سلام کنم سلام من یورام
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐮𝐫𝐚دستمو بردم سمت ش و سلام کردم
𝐘𝐨𝐮:منم ا/ت هستم
𝐘𝐮𝐫𝐚:خوش بختم اوم برای تحصیلات اومدی یا سفر
𝐘𝐨𝐮:تحصیلات
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮: کمی حرف زدیم و خلاصه دوست شدیم از جهتی که یورا کره ای بود منو به خونش دعوت کرد و چند شبی اونجا زندگی می کردم امروز آخرین روز اتمام تحصیلات منه و این خبر خوب می خواستم به یورا بدم ولی هنوز به خونه نیومده بود با نگران و استراب داشتم قدم برمیداشتم و ناخونم می جویدم
𝐘𝐨𝐮:واییی نکنه براش اتفاق بدی افتاده خدا نکنه چرا به چیزای منفی فکر میکنی عهه
𝐕𝐢𝐞𝐰 𝐘𝐨𝐮: قرق فکر بودم و داشتم لیوان آب برمیداشتم که یورا در خونه رو باز کرد بی اختیار رفتم سمت..ش و بغل..ش کرد اشک چشم..ش به گردنم برخورد کرد بهش نگاه کردم
- ۱۱.۵k
- ۲۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط