دست از این سوگواری برنخواهند داشت ، سال‌ها عمرشان را فدای مرگی میکنند که تنها خاطره‌ای که از آن دارند برآمده از تصورات شسته‌شدهء ذهنشان با خواندن تاریخ هایی‌ست که در کتاب‌های مختلف میخوانند ، ؛ هرچند.. هرکتاب با قلمی که امیخته به عقاید ذهنی‌ست آدم را به کلماتش به وجد میاورد..
سوگواری میکنند به حال کسانی که از صبح تا شب برای چیدن سفرهء شب جان‌میکنند ، سوگواری میکنند به حال انها کِه آهی در بساط ندارند ، اما بااین حال مانند خوکی طمع کار بر سر اموالشوان نشسته‌اند ، حاضرند کاغذ‌های گرانبهایِشان را بخورند اما خرج کسانی که به حالشان غم‌میخورند نکنند..
جالب نیست ؟
کودک پدرش را درمیان انبوه جنازه‌های در آتش سوخته یا دسته دسته در زیر خاک تلنبار‌شده گم کرده‌است ، حتی نمیتواند برایَش عذاداری کند، اما از نظر آنها .. مشکلی ندارد اما اگر این موضوع برای 'پدر مقدس‌شان' تکرار شوَد گناهی کبیر و مجازاتی الهی به همراه دارد و شاید آن کودک حتی ، لایق این دردو رنج است..¡}
از نظر انها... انها که به خودشان میگویند 'انسان'..
دیدگاه ها (۰)

مدام در حال جستجو ام ، به دنبال چیزی میگردم که خود نیز از آن...

خیلی وقت است ،دلم میخواهد قلمم را بردارم ، تمام حرف هایم را ...

( اول بخاطر کپی فیلم معذرت میخوام یادم نمیاد کی بودی )نفس ها...

و تنها چیزی که من با تمامِ وجود خواهانش بودمیک آغوش بودآغوشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط