و تنها چیزی که من با تمامِ وجود خواهانش بودم
یک آغوش بود
آغوشی که بی هیچ حرفی یه من داده شود و شانه های مرا در بین بازوان خویش بپوشاند ، آغوشی که اشک هایَم را پاک کند و زمان درازی را از برایِ من باشد
و مهم تر از تمامی اینها ، آغوشی که بعد از گذراندن این ها مرا در میان دریا رها نکند تا غرق شوم..
اما ای کاش این چیز‌های ساده اینچنان سخت و غیر قابل یافت نبودند.
دیدگاه ها (۰)

( اول بخاطر کپی فیلم معذرت میخوام یادم نمیاد کی بودی )نفس ها...

دست از این سوگواری برنخواهند داشت ، سال‌ها عمرشان را فدای مر...

شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی؟همه شب با غم‌دلتنگی خود خواب...

به یاد ۱۴۰۱ _ دختر ایران..{ ما نخواهیم بخشید ، و فراموش نخوا...

«معشوق سابق» پارت شصت و سه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط