همیشه از خودم میپرسم تا کی این حس را خواهم داشت

⁨ ⁨ ⁨ همیشه از خودم می‌پرسم: «تا کی این حس را خواهم داشت؟» اما هر بار که سعی می‌کنم جوابی پیدا کنم، فقط یک چیز را می‌فهمم: قلبم سرسختانه انتخاب می‌کند که منتظر بماند. مهم نیست چقدر سعی می‌کنم خودم را متقاعد کنم که بی‌معنی است، که هیچ امیدی نیست، گوش نمی‌دهد. هر روز به خودم یادآوری می‌کنم که تو مال من نیستی، که هرگز مال من نبودی، و با این حال جایی در اعماق وجودم، یک امید کوچک و احمقانه باقی مانده است که شاید روزی مرا همانطور که من تو را می‌بینم، ببینی.

حداقل در رویاهایم، تو مرا دوست داری. اما رویاها بی‌رحمانه‌ترین دروغ‌ها هستند. آنها هر چیزی را که تا به حال خواسته‌ام به من می‌دهند، فقط برای اینکه وقتی بیدار می‌شوم آن را از من بگیرند. در آنها، تو طوری به من نگاه می‌کنی که انگار تنها فرد دنیا هستم. در آنها، دست‌هایت به سمت من دراز می‌شوند، چشمانت به دنبال من می‌گردند، صدایت اسم مرا می‌گوید انگار که اسم توست. اما بعد صبح از راه می‌رسد و واقعیت مانند موجی مرا در بر می‌گیرد که هرگز از آن فرار نخواهم کرد.

در واقعیت، تو حتی نمی‌دانی چه جایی در قلب من اشغال کرده‌ای. در واقعیت، تو حتی متوجه من هم نمی‌شوی. نمی‌دانم آیا تا به حال برای یک ثانیه به من فکر کرده‌ای؟ حتی برای یک لحظه؟ آیا حضور من چیزی بیش از یک محوشدگی در پس‌زمینه زندگی تو بود؟ آیا می‌دانی چقدر به تو اهمیت می‌دهم؟ حاضرم چه چیزی بدهم تا فقط برای تو معنی داشته باشد؟

من تو را همه جا می‌بینم. در راهروهایی که از کنارشان رد می‌شویم، در مکان‌هایی که بوده‌ایم، در آهنگ‌هایی که به من یادآوری می‌کنند چه کسانی می‌توانستیم باشیم. تو را در طلوع خورشید و در نور ستارگان شب می‌بینم و نمی‌دانم آیا تو هم مرا در هیچ‌کدام از آنها می‌بینی؟ یا من فقط یک غریبه دیگر، یک سایه دیگر، یک لحظه دیگر هستم که برای تو هیچ معنایی ندارد؟

اگر میلیون‌ها نفر تو را دوست داشته باشند، من هم یکی از آنها هستم. اگر فقط یک نفر تو را دوست داشته باشد، آن من هستم. و اگر هیچ کس دیگری تو را دوست نداشته باشد، من رفته‌ام.

و حتی در آن صورت... آیا بالاخره متوجه می‌شوی؟ آیا بالاخره اهمیت می‌دهی؟ یا من فقط یک پژواک فراموش شده در دنیایی خواهم ماند که هرگز جایی در کنار تو نداشته‌ام…⁩⁩⁩
آبان ۴۰۴/۸/۲۵
دیدگاه ها (۱۳)

گاهی آدم چیزی را از دست نمی‌دهد؛خودش را لابه‌لای دوست‌داشتنی...

⁨این بار از کجا شروع کنم؟...شاید باید از همان روزهایی بگویمک...

گاهی وقت‌ها بی‌آنکه بخواهم، شروع می‌کنم بلندبلند با بابام حر...

شب، بوی گیسوانت را دارد.بادی که از سمت پنجره می‌وزد، ردّ لبخ...

موسیقی

تو را به سبک خودم دوست دارممن دنباله‌ روی عشق دیگران نیستمفک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط