Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#part_50
کمی موهاشو نوازش کردم و
از اتاقش بیرون اومدم و به سمت اشپزخونه به را افتادم.
از اونجایی که خاله لونا امروز نیومده بود و غذای اماده ای نبود باید چیزی برای شام درست میکردم....
مامان کجایی ببینی پسرت داره غذا میپزه!
صدای پای یکیرو شنیدم.
به سمت صدا برگشتم و بله!
لیلی بود.
_سلام شب بخیر بیدار شدی؟
+سلام ممنون نه هنوز خوابم
لبخندم محو شدو چشم غره ای بهش رفتم.
+ساعت چنده؟
با مکث جواب دادم
_هشت و خورده ای
+وای که چقد خوابیدم حتی یادم رفت لباسمو در بیارمو ارایشم رو پاک کنم
سرتا پا نگاهی بهش انداختم.
_الان که هم لباساتو عوض کردیو هم ارایشتو پاک
گرسنت نیست؟
با شنیدن حرفم شکمش به صدا در اومد
دستای کوچیکشو روش گذاشت و گفت
+جونگکوک دارم از گرسنگی میمیرم
_ این شوهر جنتلمن یه غذایی درست کرده انگشتاتم باهاش میخوری بیارم؟
تک خنده ای کرد
+صدرصد
بوی نودل فضا رو گرفته بود و حسابی برای خوردن اماده بود.
به سمت لیلی برگشتم دیدم که قاشقو چنگال به دست منتظر پشت میز نشسته
حالتش مسخره بودو باعث خندم شد
چشماشو ریز کردو کنجکاو بهم زل زد
+وا چیه چرا میخندی بگو منم بخندم
_چیزی نیست
زیر لـ.ب فحـ..شی دادو به میز خیره شد
میزو چیدمو نیمرو رو وسط گذاشتم
ریز خندید
_عجب غذایی!
100 لایک
#part_50
کمی موهاشو نوازش کردم و
از اتاقش بیرون اومدم و به سمت اشپزخونه به را افتادم.
از اونجایی که خاله لونا امروز نیومده بود و غذای اماده ای نبود باید چیزی برای شام درست میکردم....
مامان کجایی ببینی پسرت داره غذا میپزه!
صدای پای یکیرو شنیدم.
به سمت صدا برگشتم و بله!
لیلی بود.
_سلام شب بخیر بیدار شدی؟
+سلام ممنون نه هنوز خوابم
لبخندم محو شدو چشم غره ای بهش رفتم.
+ساعت چنده؟
با مکث جواب دادم
_هشت و خورده ای
+وای که چقد خوابیدم حتی یادم رفت لباسمو در بیارمو ارایشم رو پاک کنم
سرتا پا نگاهی بهش انداختم.
_الان که هم لباساتو عوض کردیو هم ارایشتو پاک
گرسنت نیست؟
با شنیدن حرفم شکمش به صدا در اومد
دستای کوچیکشو روش گذاشت و گفت
+جونگکوک دارم از گرسنگی میمیرم
_ این شوهر جنتلمن یه غذایی درست کرده انگشتاتم باهاش میخوری بیارم؟
تک خنده ای کرد
+صدرصد
بوی نودل فضا رو گرفته بود و حسابی برای خوردن اماده بود.
به سمت لیلی برگشتم دیدم که قاشقو چنگال به دست منتظر پشت میز نشسته
حالتش مسخره بودو باعث خندم شد
چشماشو ریز کردو کنجکاو بهم زل زد
+وا چیه چرا میخندی بگو منم بخندم
_چیزی نیست
زیر لـ.ب فحـ..شی دادو به میز خیره شد
میزو چیدمو نیمرو رو وسط گذاشتم
ریز خندید
_عجب غذایی!
100 لایک
- ۱۵.۷k
- ۲۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط