چند شاتی
" دخترِ من "
part 9
▪️از دید داسام▪️
وقتی رسیدم کلاس، با دیدن دوستم یه لبخند گشاد زدم
زود رفتم پیشش نشستم و خواستم همه چیو براش تعریف کنم که یه دختره از پشت سر، جوری که بشنوم گفت: هرزه آویزون
با تعجب برگشتم نگاش کردم و همزمان با اینکه سرمو به طرفین تکون دادم، خندیدم
اصلا به خودم نگرفتم و عصبانی نشدم؛ اما عوضش دوستم عصبی برگشت سمتش: خاک تو سرت کنن که به هم جنس خودت توهین میکنی
دستشو گرفتم: آروم باش، اصلا مهم نیست
تقریبا داد زد: معلومه که مهمه! این احمقا تا وقتی نفهمن که بخاطر مردا نباید با هم جنس خودشون دشمنی کنن، این دنیا درست نمیشه
اینقد به نظرم کیوت اومد که نیشم باز شد
عصبی نگام کرد و آروم زد تو سرم: خاک تو سرت کنن داسام، بابا خب بهجای خنده جوابشو بده
دوباره خندم گرفت: خب چه جوابی بدم! این حتما از اوناییه که وقتی با یه پسر دعواش میشه، به مادر پسره فحش میده غافل از اینکه داره بازم به خودش توهین میکنه
نوچ آرومی کرد: دیگه خسته شدم از اینکه همیشه همه تقصیرارو میندازن گردن جنس زن! آدم رو از بهشت انداختن بیرون، گفتن تقصیر حوا بوده! مرد به زنش خیانت میکنه، میگن تقصیر زنه! مرد با دوس دخترش درست رفتار نمیکنه، میگن تقصیر مادرشه! مرد به بچه و دختر تجاوز میکنه، میگن تقصیر خودشونه که مراقب نبودن! حالا انگار مرد انسان نیست و نمیفهمه که داره ظلم میکنه، داره اذیت میکنه، داره بیاحترامی میکنه! اه بابا گوه تو این دنیا
دختره که داشت صدامون رو میشنید، دوباره از پشت سر گفت: خب تقصیر اینه که جونگکوک میخواد از دانشگاه بره! اینو دیگه همه میدونن!
با یه اخم متفکرانه نگاش کردم: چی؟
دوستم برگشت سمتش و با عصبانیت تقریبا داد زد: خب احمق حالا مثلا اگه جونگکوک بمونه، حضورش چه فایدهای برای تو داره؟ تروخدا چشمای کورتو باز کن اینقد گل به خودی نزن
دختره اومد جواب بده که همون موقه استاد اومد کلاس
با پچ پچ ازش پرسیدم: منظورش چیه داره از دانشگاه میره؟
ادامه دارد...
part 9
▪️از دید داسام▪️
وقتی رسیدم کلاس، با دیدن دوستم یه لبخند گشاد زدم
زود رفتم پیشش نشستم و خواستم همه چیو براش تعریف کنم که یه دختره از پشت سر، جوری که بشنوم گفت: هرزه آویزون
با تعجب برگشتم نگاش کردم و همزمان با اینکه سرمو به طرفین تکون دادم، خندیدم
اصلا به خودم نگرفتم و عصبانی نشدم؛ اما عوضش دوستم عصبی برگشت سمتش: خاک تو سرت کنن که به هم جنس خودت توهین میکنی
دستشو گرفتم: آروم باش، اصلا مهم نیست
تقریبا داد زد: معلومه که مهمه! این احمقا تا وقتی نفهمن که بخاطر مردا نباید با هم جنس خودشون دشمنی کنن، این دنیا درست نمیشه
اینقد به نظرم کیوت اومد که نیشم باز شد
عصبی نگام کرد و آروم زد تو سرم: خاک تو سرت کنن داسام، بابا خب بهجای خنده جوابشو بده
دوباره خندم گرفت: خب چه جوابی بدم! این حتما از اوناییه که وقتی با یه پسر دعواش میشه، به مادر پسره فحش میده غافل از اینکه داره بازم به خودش توهین میکنه
نوچ آرومی کرد: دیگه خسته شدم از اینکه همیشه همه تقصیرارو میندازن گردن جنس زن! آدم رو از بهشت انداختن بیرون، گفتن تقصیر حوا بوده! مرد به زنش خیانت میکنه، میگن تقصیر زنه! مرد با دوس دخترش درست رفتار نمیکنه، میگن تقصیر مادرشه! مرد به بچه و دختر تجاوز میکنه، میگن تقصیر خودشونه که مراقب نبودن! حالا انگار مرد انسان نیست و نمیفهمه که داره ظلم میکنه، داره اذیت میکنه، داره بیاحترامی میکنه! اه بابا گوه تو این دنیا
دختره که داشت صدامون رو میشنید، دوباره از پشت سر گفت: خب تقصیر اینه که جونگکوک میخواد از دانشگاه بره! اینو دیگه همه میدونن!
با یه اخم متفکرانه نگاش کردم: چی؟
دوستم برگشت سمتش و با عصبانیت تقریبا داد زد: خب احمق حالا مثلا اگه جونگکوک بمونه، حضورش چه فایدهای برای تو داره؟ تروخدا چشمای کورتو باز کن اینقد گل به خودی نزن
دختره اومد جواب بده که همون موقه استاد اومد کلاس
با پچ پچ ازش پرسیدم: منظورش چیه داره از دانشگاه میره؟
ادامه دارد...
- ۱۴.۱k
- ۰۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط