چند شاتی

" دخترِ من "
part 7
▪️از دید داسام▪️
از خونه زدم بیرون که دیدم تو ماشین منتظرمه
سعی کردم خجالت نکشم
مرتب به خودم میگفتم، بابا چه خجالتی
یه معاشقه کوتاه و لذت بخش داشتی با عشقت دیگه
گلومو صاف کردم و نشستم تو ماشین
لبخند پهنی زد: به به... عشقِ خوشمزهِ....
با یه جیغ آروم پریدم وسط حرفش: نه تروخدا اذیتم نکن
بلند قهقهه زد و پیشونیمو محکم بوسید: خیله‌خب؛ ولی
سوالی نگاش کردم: ولی؟
راه افتاد و با یه پوزخند شیطون نگاهشو به خیابون دوخت: ولی خیلی خوشگل و خوشمزه‌ای
مشت آرومی زدم به بازوش که با خنده دستاشو به حالت تسلیم برد بالا: باشه باشه؛ چشم
رومو ازش گرفتم و به خیابون زل زدم که یه لحظه از آینه چشمم به خودم افتاد: گونه‌هام واقعا سرخ شده بودن
شیشه رو کشیدم پایین که یکم هوا بخورم و آروم شم که جونگکوک دستمو گرفت و آروم بوسید: قربون خجالت کشیدنت بشم باشه؟
چپ چپ نگاش کردم: داری یه کاری میکنی که ضد حمله بزنما
نگاهش شیطون‌تر شد: ضد جمله؟ چطوری دقیقا؟
یه تای ابروم رو دادم بالا و با خنده جواب دادم: تو بیشتر باید خجالت بکشی که اینقد زود کام کردی
بلند زد زیر خنده و چند بار پشت سر هم دستمو بوسید: عشقم این ضد حمله‌ای که زدی بیشتر به ضرر خودت تموم میشه
یکم تعجب کردم: چرا؟ چطوری؟
با خنده‌ای که به‌سختی داشت کنترلش میکرد گفت: چون بهونه دادی دستم که راه به راه هورنیت کنم
لپام دوباره رنگ گرفت: نخیرم
خندید: میخوای امتحان کنم؟
سریع گفتم: نه!
خنده تو گلویی کرد و ماشینو نگه داشت
با دیدن محوطه دانشگاه چشام گرد شد: اوه کی رسیدیم
ادامه دارد خوشگله..♡
دیدگاه ها (۲)

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی

چند شاتی

این یه عشقه بیبپارت : 33( جنی ) با ذوق فراوون به لباس تنم نگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط