برای او part : 12
و به مادرش لبخند زد تازه در آن هنگام بود که متوجه شد به نظر مادرش در حال پاک کردن اشک خود است
+ مامان ؟ حالت خوبه ؟
مادرش اهی کشید : = خوبم بینی خود را گرفت
= خب ، یه کم ناراحتم ولی چیز مهمی نیست پدرت و من..... اب دهان خود را قورت داد : = با هم دعوا کردیم از اونجایی که زیاد با هم دعوا نمیکنیم چندان تو این کار خوب نیستیم شاید باید به کلاس برداریم که ۲۷ تا از بهترین راه های دعوا کردن رو یاد میدن
تلاشش برای به خنده انداختن او چندان خوب نبود ویولنت بازوی او را لمس کرد
+ ما تا حالا نشنیدیم که تو و بابا دعوا کنین . بعضی مواقع به پرو پای هم میپیچین ولی نه به دعوای واقعی ، همه چیز مرتبه ؟
= خوبه به پدرت گفتم که از کار توی دفتر کلیسا خسته شدم دلم میخواد کارهای بیشتری بکنم ادمای دیگه رو ببینم ما خیلی خودمون رو از بقیه جدا کردیم
ویولنت نمیدانست که چه بگوید مادرش عاشق کار کردن در دفتر کلیسا بود حداقل این چیزی بود که او همیشه میگفت از آن زمانی که ویولنت به یاد میاورد مادرش همیشه در این باره صحبت میکرد که چقدر خوش شانس است که با ادم های فوق العاده ای کار میکند و همینطور عضوی از هیئت خیریه است
+ فکر میکردم این چیزیه که خودتون میخواین
= خب نیست
دوباره اشک ای مادرش سرازیر شد و بر روی گونه اش ریخت
= اوه از احساساتی شدن متنفرم من باید این کارو بکنم این مهمه
+ چرا ؟
= برای اینکه...برای اینکه....نفسی عمیق کشید و دستش بر روی نامه های زیادی که بر روی میز بود قرار داد : = برای اینا پدرت خیلی سرسخته اون میگه خدا میرسونه و همینطورم هست خب یه جورایی اما خب حقیقت هم وجود داره و ادم باید به خودش هم کمک کنه همیشه این منم که تو رابطمون باید به این چیزا فکر کنم و برام هم مهم نیست. اما وقتی اون همه چیز رو سخت تر میکنه....
ویولنت لب پایین خود را گاز گرفت اما چیزی نگفت مادرش قبلا هیچ وقت اینگونه با او صحبت نکرده بود مانند یک بزرگسال
مادرش گفت : = ما به اندازه ی کافی پول نداریم و قبض های زیادی هست که باید پرداخت بشه الان دانشگات خرج زیادی نداره و وقتی بخوای به یو سی ریورساید منتقل بشی اون موقع میتونیم هزینه اش رو بدیم، اما لیلی داره به به دانشگاه خصوصی میره البته ما خیلی خوشحالیم که اون قبول شده و اونها هم کمی از نظر مالی کمک میکنن اما بازم.... و بعدشم که ماشین فارغ التحصيليش
ویولنت به سنت خانودگیشان فکر کرد و ناگهان از اینکه در ژوئن گذشته برای فارق التحصیلی خود یک ماشین دریافت کرده بود، احساس گناه کرد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما اگر پارت بعدی رو میخواین
+ مامان ؟ حالت خوبه ؟
مادرش اهی کشید : = خوبم بینی خود را گرفت
= خب ، یه کم ناراحتم ولی چیز مهمی نیست پدرت و من..... اب دهان خود را قورت داد : = با هم دعوا کردیم از اونجایی که زیاد با هم دعوا نمیکنیم چندان تو این کار خوب نیستیم شاید باید به کلاس برداریم که ۲۷ تا از بهترین راه های دعوا کردن رو یاد میدن
تلاشش برای به خنده انداختن او چندان خوب نبود ویولنت بازوی او را لمس کرد
+ ما تا حالا نشنیدیم که تو و بابا دعوا کنین . بعضی مواقع به پرو پای هم میپیچین ولی نه به دعوای واقعی ، همه چیز مرتبه ؟
= خوبه به پدرت گفتم که از کار توی دفتر کلیسا خسته شدم دلم میخواد کارهای بیشتری بکنم ادمای دیگه رو ببینم ما خیلی خودمون رو از بقیه جدا کردیم
ویولنت نمیدانست که چه بگوید مادرش عاشق کار کردن در دفتر کلیسا بود حداقل این چیزی بود که او همیشه میگفت از آن زمانی که ویولنت به یاد میاورد مادرش همیشه در این باره صحبت میکرد که چقدر خوش شانس است که با ادم های فوق العاده ای کار میکند و همینطور عضوی از هیئت خیریه است
+ فکر میکردم این چیزیه که خودتون میخواین
= خب نیست
دوباره اشک ای مادرش سرازیر شد و بر روی گونه اش ریخت
= اوه از احساساتی شدن متنفرم من باید این کارو بکنم این مهمه
+ چرا ؟
= برای اینکه...برای اینکه....نفسی عمیق کشید و دستش بر روی نامه های زیادی که بر روی میز بود قرار داد : = برای اینا پدرت خیلی سرسخته اون میگه خدا میرسونه و همینطورم هست خب یه جورایی اما خب حقیقت هم وجود داره و ادم باید به خودش هم کمک کنه همیشه این منم که تو رابطمون باید به این چیزا فکر کنم و برام هم مهم نیست. اما وقتی اون همه چیز رو سخت تر میکنه....
ویولنت لب پایین خود را گاز گرفت اما چیزی نگفت مادرش قبلا هیچ وقت اینگونه با او صحبت نکرده بود مانند یک بزرگسال
مادرش گفت : = ما به اندازه ی کافی پول نداریم و قبض های زیادی هست که باید پرداخت بشه الان دانشگات خرج زیادی نداره و وقتی بخوای به یو سی ریورساید منتقل بشی اون موقع میتونیم هزینه اش رو بدیم، اما لیلی داره به به دانشگاه خصوصی میره البته ما خیلی خوشحالیم که اون قبول شده و اونها هم کمی از نظر مالی کمک میکنن اما بازم.... و بعدشم که ماشین فارغ التحصيليش
ویولنت به سنت خانودگیشان فکر کرد و ناگهان از اینکه در ژوئن گذشته برای فارق التحصیلی خود یک ماشین دریافت کرده بود، احساس گناه کرد
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید حتما اگر پارت بعدی رو میخواین
- ۱۲.۰k
- ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط