قلبمراعاشقچشمانشکردم

قلبم‌را‌عاشق‌ِچشمانش‌کردم
چشمان‌ِقلبم‌را‌به‌در‌دوختم
خواهم‌که‌باز‌آیی‌کنارم
روشن‌کنی‌شب‌های‌تارم
بی‌تو‌من‌کس‌ندارم
بیا‌دگر‌که‌بی‌قرارم
دور‌از‌تو‌امیدی‌ندارم
دیدگاه ها (۳)

آفتابا‌چه‌سبب؟ این‌همه‌راه‌آمده‌ای‌‌که‌به‌این‌خاک‌غریبی‌برسی...

درد‌،درد‌استدرد‌داردمانند‌چشمانِ‌گریانِ‌مادرمانند‌دست‌های‌خس...

هزار‌سال‌میان‌ِجنگلِ‌ستاره‌ها،پی‌ِتو‌گشتمستاره‌ای‌نگفت‌که‌از...

برگرداین‌بی‌جان‌به‌تو‌جان‌داده‌استاین‌بی‌روح‌به‌تو‌روح‌داده‌...

ای صاحب دل دردمندم، من جز التماس دعا به درگاه تو چاره ای دگر...

گرچه می دانم که گاهی بی قرارم نیستیبی قرارت  می شوم  وقتی کن...

گرچه می دانم که گاهی بی قرارم نیستیبی قرارت  می شوم  وقتی کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط