نام فیک: عشق مخفی
Part: 4
ویو ات*
سنگینیه نگاهی رو روی خودم حس کردم*
جی. چته دختر؟ نمیبینی میخوام بخوابم*عصبی
ات. چته؟ مادرم گفت صدات کنم بیای برای شام
جی. برو میام
بازم خندم گرفت*
جی. خیلی بد نگام کرد*
اخه این چجور خواهر برادریه که من اسمشو نمیدونم؟
*از اتاق رفتم بیرون و رفتم پیش مادرم*
*کمکش کردم و میز رو چیندم اقای پارک هم اومد برام سخت بود به ی ادمی که نمیشناسمش و یدفعه معلوم نیست از ناکجااباد اومده و شده شوهر مادرم بهش بگم پدر*
مطمئنم اون پسره هم نمیتونه خیلی سریع به مادرم بگه مادر اصلا مشخصه کلا باهامون مشکل داره*
واییی چجوری قراره این چند روزی که مادرم با این اقاعه میره ماه عسل این پسره رو تحمل کنم وایییی خداااا*
نشستم سر میز که این برادر خشنمون اومد*
نگاش کردم *
شروع کردم به غذا خوردنم*
م. بفرمائید پسرم*بشقاب رو گذاشت جلوش*
جی. ممنونم*لبخند
به رو به روم نگا کردم که جلوم نشسته بود اسمش رو یادم اومد *
جیمین عههه چجوری یادم رفت چقد جدیدا فراموشی گرفتم*
شام رو خوردیم و تموم شد*
پ. ات از اتاقت راضی هستی؟
ات. اره ممنونم*لبخند
پ. جیمین باهات خوب رفتار میکنه؟ اذیتت که نمیکنه؟
ات. نه باهام کاری نداره*اروم
جی. البته اگر خودت کاری نداشته باشی باهام باهات کاری ندارم*جدی
*اروم گفت جوری که من بشنوم*
ات. اخه من با تو چیکار دارم پسره ی پروو*اروم جوری که اون بشنوه*
جی. بد نگام کرد*
لایک:۱۰
کامنت:۱۰
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
Part: 4
ویو ات*
سنگینیه نگاهی رو روی خودم حس کردم*
جی. چته دختر؟ نمیبینی میخوام بخوابم*عصبی
ات. چته؟ مادرم گفت صدات کنم بیای برای شام
جی. برو میام
بازم خندم گرفت*
جی. خیلی بد نگام کرد*
اخه این چجور خواهر برادریه که من اسمشو نمیدونم؟
*از اتاق رفتم بیرون و رفتم پیش مادرم*
*کمکش کردم و میز رو چیندم اقای پارک هم اومد برام سخت بود به ی ادمی که نمیشناسمش و یدفعه معلوم نیست از ناکجااباد اومده و شده شوهر مادرم بهش بگم پدر*
مطمئنم اون پسره هم نمیتونه خیلی سریع به مادرم بگه مادر اصلا مشخصه کلا باهامون مشکل داره*
واییی چجوری قراره این چند روزی که مادرم با این اقاعه میره ماه عسل این پسره رو تحمل کنم وایییی خداااا*
نشستم سر میز که این برادر خشنمون اومد*
نگاش کردم *
شروع کردم به غذا خوردنم*
م. بفرمائید پسرم*بشقاب رو گذاشت جلوش*
جی. ممنونم*لبخند
به رو به روم نگا کردم که جلوم نشسته بود اسمش رو یادم اومد *
جیمین عههه چجوری یادم رفت چقد جدیدا فراموشی گرفتم*
شام رو خوردیم و تموم شد*
پ. ات از اتاقت راضی هستی؟
ات. اره ممنونم*لبخند
پ. جیمین باهات خوب رفتار میکنه؟ اذیتت که نمیکنه؟
ات. نه باهام کاری نداره*اروم
جی. البته اگر خودت کاری نداشته باشی باهام باهات کاری ندارم*جدی
*اروم گفت جوری که من بشنوم*
ات. اخه من با تو چیکار دارم پسره ی پروو*اروم جوری که اون بشنوه*
جی. بد نگام کرد*
لایک:۱۰
کامنت:۱۰
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
- ۹.۸k
- ۰۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط