#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_242
چشم غره ای نثارم کردو به بیرون خیره شد
_میگما کوکی.. این امتحانی که دربارش باهام صحبت کردی کی هست حالا؟
+یا اخر همین ماه یا ماه بعد
سری تکون دادو به روبرو خیره شد
هیـ..جان میتونست حال هردو رو خوب کنه..
+اماده ای فسقلی؟
_اماده؟ اماده برای چی؟
+برای این!!!
پامو روی پدال گاز فشردم
_ یواااشترر باباا عهه
بی توجه به زجه هاش سرعتو بیشتر کردم..
دیگه ترسش جاشو داده بود به هیـ..جان، خوشحالی میکرد.
تا رسیدن به شرکت کلی خندید و این باعث خوشحالی منم شد.
ماشینو توی پاکینگ پارک کردیم و بعد قفل کرد.نش سمت شرکت رفتیم
مثل همیشه نگهبان با خوش رویی ازم استقبال کردو با لیلی سلام احوال پرسی
نگهبان مرد نسبتاً مسنی بود ولی نمیدونم چرا از اینکه داشت با لیلی صحبت میکرد اینقدر عصبانی شده بودم؟
کلی چشم ابرو واسه لیلی اومدم و بالاخره با هر زوری بود روندمش سمت آسانسور .. چه لزومی داره با یه نگهبان این قدر مهربون باشی.؟
طبقه دوم رو زدم
جونگکوک چی میگی؟ معلومه هرکی این دخترو مهربونیش رو ببینه دوست داره باهاش حرف بزنه.
بعد چند مین آسانسور ایستاد
شرکتم بزرگ بود
عادت نداشتم اتاقم طبقات بالا باشه بنابرین طبقه دوم رو انتخاب کرده بودم.
مثل همیشه منشی با خوش رویی از منو لیلی استقبال کرد
وارد اتاق شدیم
لیلی رفتو خودشو انداخت روی مبل
منم سریع کتمو دراوردم و اویزون کردم
سمت کشوی پروند ها رفتم و چنتا پرونده ساختمانیو بیرون اوردم.
قرار بود خیلی وقت پیش اینارو امضاء کنم ولی حسابی درگیر بودم
همرو روی میز چیدم، نشستم پشت میز.
اولین پرونده رو باز کردم
اولین بار بود همچنین پرونده ساختی داشتیم
همیشه همه ی خونه ها یا ویلایی بودن یا لوکس ترند..
ولی این از مشخصاتش پیداست یه خونه نقلیه.
چون کمی عجیب بود کنار گذاشتمش تا بعدا ببینم قضیه از چه قراره
یکی یکی پرونده ساخت هارو میخوندم و امضاء میکردم
خیلی روم طلنبار شده بودن!!
220 لایک
#season_Third
#part_242
چشم غره ای نثارم کردو به بیرون خیره شد
_میگما کوکی.. این امتحانی که دربارش باهام صحبت کردی کی هست حالا؟
+یا اخر همین ماه یا ماه بعد
سری تکون دادو به روبرو خیره شد
هیـ..جان میتونست حال هردو رو خوب کنه..
+اماده ای فسقلی؟
_اماده؟ اماده برای چی؟
+برای این!!!
پامو روی پدال گاز فشردم
_ یواااشترر باباا عهه
بی توجه به زجه هاش سرعتو بیشتر کردم..
دیگه ترسش جاشو داده بود به هیـ..جان، خوشحالی میکرد.
تا رسیدن به شرکت کلی خندید و این باعث خوشحالی منم شد.
ماشینو توی پاکینگ پارک کردیم و بعد قفل کرد.نش سمت شرکت رفتیم
مثل همیشه نگهبان با خوش رویی ازم استقبال کردو با لیلی سلام احوال پرسی
نگهبان مرد نسبتاً مسنی بود ولی نمیدونم چرا از اینکه داشت با لیلی صحبت میکرد اینقدر عصبانی شده بودم؟
کلی چشم ابرو واسه لیلی اومدم و بالاخره با هر زوری بود روندمش سمت آسانسور .. چه لزومی داره با یه نگهبان این قدر مهربون باشی.؟
طبقه دوم رو زدم
جونگکوک چی میگی؟ معلومه هرکی این دخترو مهربونیش رو ببینه دوست داره باهاش حرف بزنه.
بعد چند مین آسانسور ایستاد
شرکتم بزرگ بود
عادت نداشتم اتاقم طبقات بالا باشه بنابرین طبقه دوم رو انتخاب کرده بودم.
مثل همیشه منشی با خوش رویی از منو لیلی استقبال کرد
وارد اتاق شدیم
لیلی رفتو خودشو انداخت روی مبل
منم سریع کتمو دراوردم و اویزون کردم
سمت کشوی پروند ها رفتم و چنتا پرونده ساختمانیو بیرون اوردم.
قرار بود خیلی وقت پیش اینارو امضاء کنم ولی حسابی درگیر بودم
همرو روی میز چیدم، نشستم پشت میز.
اولین پرونده رو باز کردم
اولین بار بود همچنین پرونده ساختی داشتیم
همیشه همه ی خونه ها یا ویلایی بودن یا لوکس ترند..
ولی این از مشخصاتش پیداست یه خونه نقلیه.
چون کمی عجیب بود کنار گذاشتمش تا بعدا ببینم قضیه از چه قراره
یکی یکی پرونده ساخت هارو میخوندم و امضاء میکردم
خیلی روم طلنبار شده بودن!!
220 لایک
- ۱۹.۵k
- ۲۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط