#Gentlemans_husband
#Season_two
#part_185
+جنی جونم چیشدی چرا گریه میکنی فدات شم؟
با هق هق پچ زد
_تهیونگ زد منو... زد توی گوشم
متعجب رو به تهیونگ گفتم
+جنی چی میگه تهیونگ؟
_هیچی بابا گ.وه میخوره! زد توی چشمم
کور شدم لعنت بهش
منم برای اینکه ادب شه زدم توی گوشش...دختریه سلیطه پرو
نمیدونستم به رابـ..طشون بخندم یا گریه کنم
+تهیونگ خجالت بکش! جنی 15سالشه.. تو الان داری میری توی 20 خورده ای سال...
اینجوری اذیتش نکن
_زن داداش خیال خوش داریا
این سلیطه باید ادب میشد
اینبار جونگکوک مداخله کرد
_ببند دیگه... بچست شوخی میکنه
بیا ازش عذر خواهی کن
_داداش ازین سلیطه معذرت بخوام؟ عمرا!
تن صدای جونگکوک بالا تر رفت
_تهیونگ زودباش از جنی عذر خواهی کن
یکی نیست بگه جونگکوک خودت فعلا گیری باید اول خودت بخشیده بشی(خانوم.مثلا هنوز با جونگکوک قهره!) بعد
راجب به این چیزا صحبت کنی!
رو به جونگکوک گفتم
+ تو خودت فعلا باید اینقدر زجه بزنی تا بخشیده بشی پس دستور بی جا به این اون نده
دست جنی گرفتم و بلندش کردم
_بلند شو برو یه آبی به دست صورتت بزن رنگ از رخت پریده!
با هق هق
سری تکون داد و رفت
دقتی به بچها نکردم ولی مثل اینکه از حرفم دوباره زده بودن زیر خنده و اینبار تهیونگ همراهی کرده بود!
ادایی براشون درارودم و وارد اشپزخونه شدم
دیدم مادر جون داره توی قابلهاش چیزی درست میکنه و زیر لـ.ب شعری میخونه
بنازم!
سمتش رفتم و دستمو اروم روی شونش گذاشتم
+مادرجون ما چطوره؟
_سلام مادر بیدار شدی؟ خوبی؟
+خوبم شما چی
_خوبم مادر..(کمی. مکث کرد)
شنیدم پر//یود شدی دارم برات سوپ درست میکنم
200 لایک
#Season_two
#part_185
+جنی جونم چیشدی چرا گریه میکنی فدات شم؟
با هق هق پچ زد
_تهیونگ زد منو... زد توی گوشم
متعجب رو به تهیونگ گفتم
+جنی چی میگه تهیونگ؟
_هیچی بابا گ.وه میخوره! زد توی چشمم
کور شدم لعنت بهش
منم برای اینکه ادب شه زدم توی گوشش...دختریه سلیطه پرو
نمیدونستم به رابـ..طشون بخندم یا گریه کنم
+تهیونگ خجالت بکش! جنی 15سالشه.. تو الان داری میری توی 20 خورده ای سال...
اینجوری اذیتش نکن
_زن داداش خیال خوش داریا
این سلیطه باید ادب میشد
اینبار جونگکوک مداخله کرد
_ببند دیگه... بچست شوخی میکنه
بیا ازش عذر خواهی کن
_داداش ازین سلیطه معذرت بخوام؟ عمرا!
تن صدای جونگکوک بالا تر رفت
_تهیونگ زودباش از جنی عذر خواهی کن
یکی نیست بگه جونگکوک خودت فعلا گیری باید اول خودت بخشیده بشی(خانوم.مثلا هنوز با جونگکوک قهره!) بعد
راجب به این چیزا صحبت کنی!
رو به جونگکوک گفتم
+ تو خودت فعلا باید اینقدر زجه بزنی تا بخشیده بشی پس دستور بی جا به این اون نده
دست جنی گرفتم و بلندش کردم
_بلند شو برو یه آبی به دست صورتت بزن رنگ از رخت پریده!
با هق هق
سری تکون داد و رفت
دقتی به بچها نکردم ولی مثل اینکه از حرفم دوباره زده بودن زیر خنده و اینبار تهیونگ همراهی کرده بود!
ادایی براشون درارودم و وارد اشپزخونه شدم
دیدم مادر جون داره توی قابلهاش چیزی درست میکنه و زیر لـ.ب شعری میخونه
بنازم!
سمتش رفتم و دستمو اروم روی شونش گذاشتم
+مادرجون ما چطوره؟
_سلام مادر بیدار شدی؟ خوبی؟
+خوبم شما چی
_خوبم مادر..(کمی. مکث کرد)
شنیدم پر//یود شدی دارم برات سوپ درست میکنم
200 لایک
- ۲۴.۱k
- ۱۹ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط