نام فیک: عشق مخفی
Part: 34
ویو ات*
یکساعت طول کشید امتحانمو دادم*
از سالن اومدم بیرون و رفتم خونه*
داشتم پیاده رویی میکردم که سنا رو دیدم از دور*
داشت با یکی صحبت میکرد*
رفتم نزدیک تر..دیدم داره با ی پسره صحبت میکنه از حرفاشون چیزی نفهمیدم ولی اسم جیمین رو اورد*
با تعجب نگاشون میکردم*
پسره رفت و سنا هم از اون طرف رفت*
یعنی این رو به جیمین بگم؟ وقتی اسم اون اومده وسط پس حتما چیزه مهمیه*
همونجوری پیاده رفتم خونه ی جیمین*
در زدمو خدمتکار درو باز کرد*
رفتم داخل. به دوروبر نگا کردم جیمین نبود*
ات. جیمین نیومده؟
خ. خیر
ات. اوکی
رفتم بالا توی اتاقم. بنظرم بهتره برم با حرفایی که سنا زده این به نفع جیمین که من برم بهتره و جیمین صدمه ای نمیبینه. بهتر قضیه ی امروز رو به جیمین بگم شاید قراره ی اتفاقاتی بیافته...*
لباسامو عوض کردمو رفتم پایین*
ات. خیلی وقته اشپزی نکردم بهتره برای ناهار غذا رو من درست کنم*لبخند
به خدمتکار گفت*
خ. باشه*ادای احترام کردو از اشپزخونه رفت بیرون*
دست به کار شدم و داشتم غذا درست میکردم*
کیمباب داشتم درست میکردم*
درست کردم. ظرفا رو شستم اشپزخونه رو مرتب کردم و میز رو چیندم*
نشستم روی صندلی و منتظر جیمین شدم اما نیومد...یکساعت گذشت نیومد...دوساعت...سه ساعت...نزدیک ۸ ساعت میشه که نیومده*
لایک: ۳۰
کامنت: ۳۴
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
Part: 34
ویو ات*
یکساعت طول کشید امتحانمو دادم*
از سالن اومدم بیرون و رفتم خونه*
داشتم پیاده رویی میکردم که سنا رو دیدم از دور*
داشت با یکی صحبت میکرد*
رفتم نزدیک تر..دیدم داره با ی پسره صحبت میکنه از حرفاشون چیزی نفهمیدم ولی اسم جیمین رو اورد*
با تعجب نگاشون میکردم*
پسره رفت و سنا هم از اون طرف رفت*
یعنی این رو به جیمین بگم؟ وقتی اسم اون اومده وسط پس حتما چیزه مهمیه*
همونجوری پیاده رفتم خونه ی جیمین*
در زدمو خدمتکار درو باز کرد*
رفتم داخل. به دوروبر نگا کردم جیمین نبود*
ات. جیمین نیومده؟
خ. خیر
ات. اوکی
رفتم بالا توی اتاقم. بنظرم بهتره برم با حرفایی که سنا زده این به نفع جیمین که من برم بهتره و جیمین صدمه ای نمیبینه. بهتر قضیه ی امروز رو به جیمین بگم شاید قراره ی اتفاقاتی بیافته...*
لباسامو عوض کردمو رفتم پایین*
ات. خیلی وقته اشپزی نکردم بهتره برای ناهار غذا رو من درست کنم*لبخند
به خدمتکار گفت*
خ. باشه*ادای احترام کردو از اشپزخونه رفت بیرون*
دست به کار شدم و داشتم غذا درست میکردم*
کیمباب داشتم درست میکردم*
درست کردم. ظرفا رو شستم اشپزخونه رو مرتب کردم و میز رو چیندم*
نشستم روی صندلی و منتظر جیمین شدم اما نیومد...یکساعت گذشت نیومد...دوساعت...سه ساعت...نزدیک ۸ ساعت میشه که نیومده*
لایک: ۳۰
کامنت: ۳۴
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
- ۱۰.۴k
- ۲۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط